#سرت پایین، لبت خندان دیدم
تنت، قالیچه ی کرمان دیدم
#اسیرت پیش خودگفتم نگردم
به آغوشت خودم مهمان دیدم
#لبت چون شیشه ای آکنده ازشهد
ز شادی دیده ات گریان دیدم
#نگاهت آنچنان دلدادنی بود
کهنسالت شدن آسان دیدم
#ولی هرگز نیاوردم به رویت
زبانت آفتی، بستان دیدم
#مسیرم کوچه ی پایین تری بود
ولیکن کوی تو میدان دیدم
#به خاکستر نشانیم غمی نیست
که من خاکسترت سامان دیدم
#اگر روزی به کوی ما بیایی
به پایت پیکرم قربان دیدم
#رسانی بر"غنی"آغوش خود را؟
چو آتش من تنت سوزان دیدم
#کمر بستم به فرمانت دلارام
تو را با جان خود یکسان دیدم
#محمدغنی_پورخندابی 💠خنداب خبر
💠حروف اول
#ابیات را کنار هم بچینید
میشود
#سال_نو_مبارک