مجلهٔ انترناسیونالیسم 🚩

#کارل_مارکس
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала مجلهٔ انترناسیونالیسم 🚩
@Hegemony_CultureПродвигать
1,43 тыс.
подписчиков
778
фото
259
видео
620
ссылок
هر شکلی از ناسیونالیسم ارتجاعی و در خدمت طبقهٔ حاکم سرمایه‌دار است! کارگران جهان متحد شوید! ارتباط: @Adlvlin @LeninistBolshevik
طبقه کارگر در جريان تکامل، بجاى جامعهٔ کهنهٔ بورژوايى آنچنان اجتماعى بپا خواهد داشت که وجود طبقات و تقابل طبقات را غيرممکن می‌سازد. ديگر هيچگونه قدرت حاکمه سياسى خاصى وجود نخواهد داشت زير همانا قدرت حاکمه سياسى مظهر رسمى تقابل طبقات در درون جامعه بورژوايى است.

#کارل_مارکس
فقر فلسفه
طبقه بندی دلایل متفاوت خودکشی همانا طبقه بندی نقصان‌های خود جامعه‌ی ماست.

#کارل_مارکس، مارکس و خودکشی، (صفحه ۸۶)
ترجمه: حسن مرتضوی

@Hegemony_Culture
قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامی که پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه‌ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را از طریق اعمال جبر ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین می برد.
بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید می‌آید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است.

#کارل_مارکس #فردریک_انگلس مانیفست حزب کمونیست 1848
در همه‌ی حوزه‌ها، ما مانند بقیه‌ی قاره‌ی اروپا نه تنها از تکامل تولید سرمایه‌داری بلکه از ناکامل بودن این تکامل رنج می‌بریم. در کنار هیولاهای مدرن، مجموعه‌ای از هیولاهای به ارث رسیده که از بقای منفعلانه شیوه‌های تولید کهن برخاسته‌اند، با سلسله‌ای از نهادهای عتیقه مانند اجتماعی و سیاسی ما را عذاب می‌دهند. ما نه تنها از زندگان بلکه از مردگان نیز در رنجیم.   «Le mort saisit le vif» (ضرب المثل فرانسوی: مرده زنده را در قبضه خود دارد!)

#کارل_مارکس، مقدمه چاپ آلمانی کاپیتال

چهارده سپتامبر
سالگرد انتشار کاپیتال
خصیصه‌ی موروثی شاه از مفهومِ آن سرچشمه می‌گیرد. او باید شخصی باشد به طور ویژه متمایز از کل نوعِ بشر و متمایز از دیگر افراد. آن چه در نهایت و قاطعانه، شخصی را از تمام اشخاص دیگر متمایز می‌سازد چیست؟ جسم او. عالی‌ترین فعالیتِ جسم فعالیتِ جنسی است. بنابراین عالی‌ترین عمل قانونیِ پادشاه فعالیت جنسی اوست، چرا که از  ره‌گذر این فعالیت شاه دیگری می‌سازد و جسم خود را تداوم می‌بخشد. جسم پسرش باز تولید جسم او و خلق جسمی شاهانه است.

#کارل_مارکس، فلسفه‌ی حق هگل، بخش حاکمیت پادشاه (ص ۴۰)

@Hegemony_Culture
«به تو اطمینان می‌دهم که اگر غرور ملّی نداریم، با شرمساری ملّی آشناییم. این … هرچند به گونه‌ای منفی دست‌کم یادمان می‌دهد تا پوچی ملّت‌گرایی و سرشت ناهنجار دولتمان را بشناسیم و از شرم چهره پنهان کنیم.
هر گاه تمامی یک ملّت شرمنده شوند، شاید به سان شیری شوند که واپس می‌کشند تا جهش خود را به جلو آغاز کنند.»

نامه‌ی #کارل_مارکس به #آرنولد_روگه
پیشرفت اجتماعی را می‌توان با مقدار برابری جنسی، که شامل زنان زشت (ضعیف) نیز هم باشد، سنجید.

#کارل_مارکس

Marx-Engels Correspondence 1868

نقاشی اثری است از گابریل مایر. (این نقاشی برای اتاق خواب جنی مارکس کشیده شده)

@Hegemony_Culture
ما نه تنها از توسعه تولید سرمایه‌داری بلکه از نبودِ آن نیز رنج می‌بریم. درکنار اهریمنان معاصر، مجموعه‌ای از شیاطین موروثی، برآمده از حیات بی‌تحرک شیوه‌های منسوخ و کهنه تولید، همراه با زنجیره‌ی مناسبات نابهنگام اجتماعی و سیاسی برما فشار می‌آورند. ما نه تنها از زندگان، که از مردگان نیز در عذابیم. زندگان در چنگال مردگان اسیرند!

#کارل_مارکس، پیشگفتار جلد اول کاپیتال

@Hegemony_Culture
‏اتحاد آن‌هایی که فکر می کنند و لذا رنج می‌برند و آن‌هایی که رنج می برند و لذا فکر می‌کنند شرط دگرگون سازی جهان است.

#کارل_مارکس

@Hegemony_Culture
‏قهر، قابله‌ی هر جامعه‌ی کهنه‌ای است که آبستن جامعه‌ای نو است، قهر، خود نیرویی اقتصادی است.

#کارل_مارکس

@Hegemony_Culture
هنگامی که شکل تنگ و محدود بورژوایی کنار گذاشته شود، ثروت چه چیزی است جز جهان‌شمولی نیازها، توانایی‌ها، لذت‌ها و نیروهای تولیدی افراد که در مبادله‌ای همگانی تولید می‌شود؟ چه چیزی است جز تکامل همه جانبه‌ی کنترل انسان بر نیروهای طبیعت، چه طبیعت خویش و آنچه اصطلاحا طبیعت نامیده می‌شود؟ چه چیزی است جز بسط مطلق گرایشات خلاقانه‌ی انسان، بدون کوچکترین پیش شرطی جز تکامل تاریخی پیشین که تمامیت این تکامل را - یعنی تکامل کل نیروهای انسانی به معنای دقیق کلمه که با هیچ ملاک و معیار مرسومی سنجش پذیر نیست- به غایتی در خود تبدیل می‌کند؟ چه چیزی است جز وضعیتی که در آن آدمی خود را به هیچ شکل تعیین شده بازتولید نمی‌کند و تنها تمامیت خود را می‌آفریند و در جستجوی آن نیست که همان بماند که گذشته بدان شکل داده است بلکه در حد مطلق برای شدن است.

#کارل_مارکس، گروندریسه

@Hegemony_Culture
نامه‌ی #کارل_مارکس به #لودويگ_کوگلمان

کوگلمان عزيز

ديروز به ما خبر رسيد که لافارگ (نه لاورا) در حال حاضر در پاريس به سر می‌برد، خبری که به هيچ وجه ناراحت کننده نبود. اگر تو فصل آخر هجدهم برومر مرا دوباره مرور کنی، خواهی ديد که من در آنجا دربارە‌ی تلاش بعدی انقلاب فرانسه صحبت می‌کنم که ديگر مثل گذشته دستگاه بوروکراتيک –نظامی را از دستی به دست ديگر منتقل نخواهد کرد بلکه آن را درهم می‌کوبد و اين پيش شرط هر انقلاب خلقی واقعی در قاره [اروپا] است. و اين کوششی است که رفقای پاريسی قهرمان ما به عمل می‌آورند. چه انعطاف پذيری، چه ابتکار تاريخی و چه قدرت فداکاری در اين پاريسی‌ها وجود دارد! آن‌ها پس از تحمل شش ماه گرسنگی و بی‌خانمانیی که خيانت داخلی به مراتب بيشتر از دشمن خارجی مسبب آن بود، در زير سرنيزه‌های پروسی قيام می‌کنند، مثل اينکه اصلا جنگی ميان فرانسه و آلمان اتفاق نيافتاده و دشمن در مقابل دروازه‌های پاريس نايستاده است! تاريخ عظمتی شبيه اين سراغ ندارد! آن‌ها اگر شکست بخورند تقصير هيچ چيز ديگری جز «خوش قلبی» خودشان نيست. بعد از آن که ونيوی و بعداً بخش ارتجاعی گارد ملی پاريس ميدان را خالی کردند، آن‌ها می‌بايست بلافاصله به سوی ورسای پيشروی می‌کردند. لحظه‌ی مهم و حساسی بخاطر وجدان معذب به هدر رفت.

آن‌ها نمی‌خواستند جنگ داخلی را شروع کنند، مثل اينکه ژنرال تی یرس –اين فسقلی بدنهاد با تلاش خود برای خلع سلاح پاريس آن را [جنگ داخلی را] قبلا شروع نکرده بود! و اما اشتباه دوم: آن‌ها کميته‌ی مرکزی [گارد ملی] خيلی زود قدرت را تحويل داد تا ميدان را برای کمون باز بگذارد و باز هم از روی عذاب وجدان «شرافتمندانه»! به هر تقدير قيام کنونی پاريس –حتی اگر در مقابل گرگ‌ها، خوک‌ها و سگ‌های رذل جامعه‌ی قديم نيز از پا درآيد– شکوهمندانه‌ترين اقدامی است که حزب ما از زمان قيام ژوئن به بعد انجام داده است. اين شيردلان پاريسی را با آن بزدلان امپراتوری آلمانی –پروسی مقدس رومی با سيمای نقاب زده‌شان، با رنگ و بوی سربازخانه‌ای و کليسائی و اشرافيت‌شان و مخصوصاً با بی فرهنگی‌شان مقايسه کن.

لندن ۱۲ آوريل ۱۸۷۱

@Hegemony_Culture
ولی این حرف‌ها که به گوش دموکرات فرو نمی‌‌رود، او نماینده‌ی خرده بورژوازی است، یعنی‌ نماینده‌ی یک طبقه‌ی میانجی، که همه‌ی تضاد‌های دو طبقه‌ی رویارو باید در آن تعدیل شود، و به همین دلیل تصور می‌کند که وجود شریف‌اش مافوق هرگونه تخاصم طبقاتی است، دموکرات‌ها قبول دارند که با طبقه‌ای ممتاز در برابر خود روبرو هستند، ولی‌ می‌‌گویند خودشان، به علاوه‌ی بقیه‌ی ملت، همه جزوی از مردم‌ا‌ند.

و آنچه پیشنهاد می‌‌کنند، بیانگر "حقوق مردم" است، نفع آن‌ها، همانا "نفع مردم" است، بنابراین، پیش از ورود به مبارزه، نیازی به بررسی منافع و موقعیت‌های متفاوت طبقاتی ندارند، نیازی هم ندارند که در مورد مناسب بودن وسایل مبارزه وسواس زیاده از حد نشان دهند، کافی‌ است سر بجنبانند تا "مردم" با همهی منابع تمام نشدنی‌ خود برخیزند و به جان "ستمگران" بیفتند، و اگر در عمل معلوم شد که نفع مورد نظرشان صنار نمی‌‌ارزیده، و نیرویشان در واقع بی‌‌نیرویی و ناتوانی بوده، تقصیرش به گردن سفسطه بازان جنایتکاری است که "مردم یکپارچه" را به گروه‌های متخاصم با یکدیگر تقسیم می‌‌کنند، یا به گردن ارتش است که حماقت و نابینایی‌اش مانع از درک این موضوع شده که هدف‌های پاک دموکراسی همانا هدف‌های خود او است.

یا به علت آن است که در جریان اجرای برنامه اشتباه کوچکی پیش آمده است، و بالاخره، برای آن است که دست تصادف، که قابل پیش بینی‌ هم نبوده، باعث شده که این دفعه بازی را ببازند، خلاصه این که، دموکرات آنچنان موجودی است که از شرم آور‌ترین شکست‌ها، مثل زمانی‌ که وارد مبارزه شده پاک و منزه بیرون می‌‌آید، با اعتقادی تازه به اینکه باید پیروز شد و آن هم نه از این رو که وی و حزب‌اش می‌‌بایست از دیدگاه سابق خود دست بکشند، بلکه بر عکس، از این جهت که شرایط باید برای پیروزی آماده گردد.

#کارل_مارکس، هیجدهم برومر لویی بناپارت (صفحات ۶۸ - ۶۷)
ترجمه: باقر پرهام

@Hegemony_Culture
انقلاب اجتماعی پرولتری چکامه خود را فقط از متن آینده می‌تواند برداشت کند، نه از گذشته!

#کارل_مارکس، هجدهم برومر لوئی بناپارت
تصویری از شیلی

@Hegemony_Culture
شعری از #کارل_مارکس

دیگر نمی توانم آرام برانم

که جان، بلکی اسیر موج‌هاست

دیگر نمی‌توانم آسوده و در سکوت بمانم

که جان، همه یورش است و فریادهاست

خواستن، دست یافتن

بارگاه خدایی را به چنگ یافتن

در دانایی بلاجویان تاختن

بر هنر و ترانه دست یاختن

پس بگذار تا خطر کنیم

زیستن را، همه چیز را

نه‌ایستیم، اینگونه خنثی و در سکوت!

بل اراده داشتن، معطوف به عمل بودن!

ننشستن و چشم پوشیدن

جبونِ در یوغ بردگی بودن

بل شوق خواستن، عمل نمودن

این است که می‌ماند.

@Hegemony_Culture
حتی نیاز به هوای تازه نیز از کارگر دریغ می‌شود. انسان باری دیگر به زندگی در غار بر می‌گردد، اما اکنون غار نیز به بوی گند نفسِ تمدن آلوده است. وانگهی کارگر، جز حقی ناپایدار برای زیستن در آن ندارد، زیرا که این تمدن برای او قدرتی [مسکنی] بیگانه است که می‌توان هر روز از او بازپس‌اش گرفت، و اگر نتواند اجاره بپردازد همه وقت می‌توان او را از آن بیرون انداخت. او در واقع باید برای این مرده‌شویخانه اجاره بپردازد. سر پناهی رو به روشنایی، که پرومتئوس در منظومه آیسخولس از آن به‌عنوان موهبتی بزرگ یاد می‌کند که او به یاری آن وحشیان را به مردمان بدل می‌کند، دیگر برای کارگر وجود ندارد. روشنایی، هوا و غیره یعنی ساده‌ترین امور مربوط به پاکیزگی حیوان، دیگر نیاز انسان به‌شمار نمی‌آیند. چرک و کثافت، این آلودگی و گندیدگی بشر، این گنداب تمدن (گنداب را باید به‌معنای واقعی آن دریافت) برای او به‌صورت یکی از عناصر زندگی درمی‌آید. غفلت غیرطبیعی تمام عیار، طبیعت گندزده برای او به‌صورت عنصری از زندگی درمی‌آید.‌

#کارل_مارکس

@Hegemony_Culture
بیشترین رنج کارگر زمانی‌ است که جامعه تحلیل می‌‌رود، شدت رنجی‌ که تحمل می‌کند، ناشی‌ از جایگاه‌اش به عنوان کارگر است، اما خود این رنج به معنای دقیق کلمه ناشی‌ از وضعیت جامعه است، اما هنگامی که جامعه در حال پیشرفت است، بینوایی و فقر کارگر محصول کارش و ثروتی است که تولید می‌کند.

بنابراین، این بینوایی از همین «ذات» کنونی خودِ کار ناشی‌ می‌‌شود، جامعه‌ای که در اوج رونق خود است، یک ایده آل است، اما ایده آلی که اصولا قابل حصول و دست کم هدف نظام اقتصادی و جامعه‌ی مدنی به شمار می‌‌آید ، چنین جامعه‌ای برای کارگر «بینوایی ایستا» است.

#کارل_مارکس، دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی‌ ۱۸۴۴ (صفحه ۶۳)
ترجمه: حسن مرتضوی

@Hegemony_Culture
آزادی همانا اشتیاق است و اشتیاق باقی خواهد ماند.

#کارل_مارکس
@Hegemony_Culture
Ещё