ولی این حرفها که به گوش دموکرات فرو نمیرود، او نمایندهی خرده بورژوازی است، یعنی نمایندهی یک طبقهی میانجی، که همهی تضادهای دو طبقهی رویارو باید در آن تعدیل شود، و به همین دلیل تصور میکند که وجود شریفاش مافوق هرگونه تخاصم طبقاتی است، دموکراتها قبول دارند که با طبقهای ممتاز در برابر خود روبرو هستند، ولی میگویند خودشان، به علاوهی بقیهی ملت، همه جزوی از مردماند.
و آنچه پیشنهاد میکنند، بیانگر "حقوق مردم" است، نفع آنها، همانا "نفع مردم" است، بنابراین، پیش از ورود به مبارزه، نیازی به بررسی منافع و موقعیتهای متفاوت طبقاتی ندارند، نیازی هم ندارند که در مورد مناسب بودن وسایل مبارزه وسواس زیاده از حد نشان دهند، کافی است سر بجنبانند تا "مردم" با همهی منابع تمام نشدنی خود برخیزند و به جان "ستمگران" بیفتند، و اگر در عمل معلوم شد که نفع مورد نظرشان صنار نمیارزیده، و نیرویشان در واقع بینیرویی و ناتوانی بوده، تقصیرش به گردن سفسطه بازان جنایتکاری است که "مردم یکپارچه" را به گروههای متخاصم با یکدیگر تقسیم میکنند، یا به گردن ارتش است که حماقت و نابیناییاش مانع از درک این موضوع شده که هدفهای پاک دموکراسی همانا هدفهای خود او است.
یا به علت آن است که در جریان اجرای برنامه اشتباه کوچکی پیش آمده است، و بالاخره، برای آن است که دست تصادف، که قابل پیش بینی هم نبوده، باعث شده که این دفعه بازی را ببازند، خلاصه این که، دموکرات آنچنان موجودی است که از شرم آورترین شکستها، مثل زمانی که وارد مبارزه شده پاک و منزه بیرون میآید، با اعتقادی تازه به اینکه باید پیروز شد و آن هم نه از این رو که وی و حزباش میبایست از دیدگاه سابق خود دست بکشند، بلکه بر عکس، از این جهت که شرایط باید برای پیروزی آماده گردد.
#کارل_مارکس، هیجدهم برومر لویی بناپارت (صفحات ۶۸ - ۶۷)
ترجمه: باقر پرهام
@Hegemony_Culture