در حالی که پوتین بر این باور است که بازهی فرصتی را در افول نسبی ایالات متحدهی آمریکا و اتحادیهی اروپا ناشی از ظهور چین پیدا کرده است، بحران اوکراین همچنان تأییدی بر ضعف ساختاری در مسکو، و در درجهی اول در موازنهی نیروها با امپریالیسم اروپایی، است. الیگارشهای جدید سرمایه که مراکز تمرکز سرمایهداری دولتی اتحاد جماهیر شوروی سابق را با کمربندهای زنگزده و مجتمع نظامی-صنعتیاش غارت کرده، خصوصی کرده و بازسازی کردهاند، پویایی و توانایی جذب سرمایهی کافی از خود برای پیوند اقتصادی و مالی کل اوکراین به روسیه و اتحادیهی اقتصادی اوراسیا نشان ندادند. در جنگ سرمایهها، مسکو در رویارویی با اتحادیهی اروپا و دیگر مراکز امپریالیسم واحد در مهار کییف شکست خورد؛ برای همین معتقد است که باید به جنگ نظامی متوسل شود.
در جبههی طبقاتی ما، معلوم نیست که آیا قرعه به نام پرولتاریای اوکراین خواهد بود که صفحات تراژیک و نورانی دیگری بنویسد: آنطور که برای کارگران برلین در سال ۱۹۵۳ بود؛ آنطور که پرولتاریا و دانشجویان بوداپست در سال ۱۹۵۶، در شوراها مخالفت خود با سرمایهداری دولتی مجارستان و امپریالیسم روسیه را بیان داشتند؛ مانند کارگران گدانسک در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱، که ما در آن زمان «شایستگی لایزال» آنها در آشکار کردن ماهیت واقعی سرمایهداری دولتی لهستان و حامی آن در مسکو را تصدیق کردیم. مطمئناً این لباس جدید خصوصیشدهی سرمایهی اوکراین و امپریالیسم روسیه، با الیگارشهای «دوقلوی جدا افتاده» از هم در تقسیم غنایم اتحاد جماهیر شوروی سابق، ماهیت حاکمیت سرمایه را عوض نکرده است: چالش عظیم پرولتاریای اوکراینی، همانند پرولتاریای روس، به دست آوردن استقلال طبقاتی خودش است.
بدون شک، در این شرایط تراژیک و وحشتناک است که تأخیر تاریخی حزب انقلابی را میتوان با تمام وزنش احساس کرد، نیرویی که امکان خطاب به پرولتاریای اوکراینی و روس را دارد و میتواند مخالفت با جنگ را به یک استراتژی انترناسیونالیستی، که در تمام پایتختهای امپریالیسم ریشه دوانده، پیوند دهد.
تأخیر تاریخی حزب انقلابی مانع نبرد انترناسیونالیستی ما، در شرایط فعلی و با نیروهای موجود، حداقل با هدف ساختن یک اقلیت انترناسیونالیست هر کجا که ممکن باشد نیست. مداخلهگرایی اروپایی مانند دریایی در حال بالا آمدن است، و به طور فزایندهای جنگ را به عنوان فرصتی برای تجدید تسلیحاتی دفاع اروپایی میبیند. صلحطلبی ناتوانی خود را نشان میدهد و به نوبهی خود به مداخلهگرایی در کنار ناسیونالیسم اوکراینی – که در سوی امپریالیسم اروپایی و آمریکایی قرار گرفته است – میلغزد، یا عباراتی پریشان را در مورد بیطرفی به زبان میآورد، و فقدان اطلاع تاریخی خود از بازگشت پیشینهی خود به شعار «نه مشارکت و نه خرابکاری» سوسیالیسم فرصتطلب در سال ۱۹۱۴ یا حتّی «بیطرفی فعال» را که بنیتو موسولینی برای تبدیل خود به مداخلهگر [طرفدار جنگ] ابداع کرد نادیده میگیرد. حتّی بقایایی از مداخلهگرایی طرفدار روسیه، میراث اطاعت قدیمی از سرمایهداری دولتی مسکو، وجود دارد.
استراتژی انترناسیونالیستی فقط یک پرچم نیست، بلکه تنها راه مشخص برای مقابله با جنگ است.
https://pecritique.com/2022/04/11/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A3%D9%84%D9%87%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D8%A7/