نور در بستر خلاء و تاریکی مطلق امکان نمود و رویت پیدا میکنه. از تاریکی ها، از بسترهای تهی نترسیم، نور اونجاست، تابش و درخشش اونجاست... زیبایی سیاهی رو به جشن بشینیم، مثل این شب مهتاب، من و سیاهی بودیم و ماه و مهتاب... من در این شب سیاهی رو از نو شناختم. سیاهی معنا و مفهومش اجر و قربی برام پیدا کرد که قبلش از درک و فهمش عاجز بودم.
شب روبشناسیم که بعد اون خیلی چیزهای دیگهرو درک خواهیم کرد... طبیعت ازت ممنونم و تا عمر دارم دنیا دنیا مدیونتم، برای تمام درس هات...
بهم ميگی تحمل كن، درست ميشه. درست شدن تا يه جايی ارزش داره، تا يه جايی لبخند رضايت رو لبت مياره. از يه جايی به بعد حتی اگه همه چيز درست بشه هم ارزشی نداره تو رو خوشحال نميكنه، تو رو راضی نميكنه. چيزی كه تو ٥ سالگی تو ويترين مغازه ديدی و خواستی وقتی ٢٠ سالگی بهت بدن ديگه خوشحالت نميكنه، غذايی كه يكشنبه هوس كردی وقتی جمعه بهت بدن ديگه راضيت نميكنه. حرفی كه امروز بايد آرومت كنه رو چند روز بعد بشنوی ديگه خاصيت نداره. همينه! زندگی همه چيزش يا خيلی زوده يا خيلی ديره. سرِ موقع هاش هم اونقدر كمه كه خاطرات به ياد مونديمون ميشه...
آدمي از يه جايي به بعد واسه خودش زندگي نميكنه، واسه آدم هاي ديگه، واسه آرزو هاي بزرگش ، واسه خنده هاي از سر خيال راحتي بعد از هر سختي، واسه بهشتي كه واسه خودش متصور شده زندگي ميكنه، واسه همينه كه نميتونه بگذره و بره، واسه همينه كه آخه چجوري از خير تو بگذرم، اين غير ممكنه.
#شب همه جا را ساکت کرده ... #افکارم اما تازه بیدار شده اند و برای خودشان #قهوه دم کرده اند ! #جسم خسته ام را میبوسم ، رویش را میپوشانم و شب بخیر میگویم چراغ را خاموش میکنم و #مهتاب روشنتر میشود... #یادت مثل تکه کیکی #شیرین است ، ولی قهوه را مینوشم و دوباره همه جا #تلخ میشود شبها #بیدار ترم ...
مهتاب ای مونس عاشقان روشنایی آسمان آه مهتابای چراغ آسمان روشنی بخش جهان کو ماهم نزدت چه شبها با او در آنجا بودیم فارغ ز دنیا لبها به لبها بودیم با یکدگر ما پیش تو تنها بودیم مفتون و شیدا غرق تماشا بودیم