. دلم برای بچگیهام و منصور گوش دادن تنگ شده، دلم همون دغدغه ها رو میخواد، دلم میخواد سیب زمینی سرخ کرده ها اون طمع رو بدن، دلم میخواد با صدای ملوان زبل از خواب بیدار بشم ، دلم میخواد از نو همهی عددهارو از یک رقم تا ۴ رقم توی دفترم با مداد بنویسم و نک مداد رو با زبونم تر کنم که پررنگ تر بنویسه، دلم برای درد جای مداد رویبغل انگشتم تنگ شده، دلم میخواد با خواب پل هوایی از خواب بپرم ، دلم میخواد با تمام وجودم منصور گوش بدم:) . به سال ۱۳۷۸
در صومعهها نیم شبان ذکر #تو میرفت وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد گفتم که کنم توبه در #عشق ببندم تا چشم زدم عشق ز دیوار برآمد یک لحظه نقاب از رخ #زیبات براندند صد دلشده را زان رخ تو کار برآمد یک زمزمه از #عشق تو با چنگ بگفتم صد نالهٔ زار از دل هر تار برآمد #عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد #یوسف ز می #وصل تو در چاه فروشد #منصور ز شوقت به سر دار برآمد ای جان جهان هر که درین ره قدمی زد کار دو جهانیش چو #عطار برآمد