بنده عشق مهیاست که فرمان ببرد
هوش از اهل نظر از تو چه پنهان ببرد
نفسی عطر تو کافیست که احساس مرا
باتب عشق به آغوش خیابان ببرد
تاب گیسوی مرا دست نوازشگر باد
فارغ از دغدغه تا نم نم باران ببرد
ترسم این است شبی یاد تو را برگ به برگ
باد پاییز از این خاطر عریان ببرد
یا جنون در پس سردی نگاهت یک شب
تب مرداد مرا سمت زمستان ببرد
کاش یک بار شده این شب طولانی را
با لب و بوسه ات این چرخ به پایان ببرد
غزلی نذر دلم کرده ای و این کارت
مثل این است کسی زیره به کرمان ببرد
@GreenShadows6#نازگل_نیک_نام