دیرگاهیست که هر لحظه ی زندگانی ام را رازیست آشکارا در ژرفایِ زلالِ چشمم
ای عشق
ای رازِ لحظه های شکیبایی
چه غریبانه میسپاری ام بر پژواکِ سکوت و درد
آن دم که پنجره های حضور را
قفلِ رکود میزنی بر دل و
کلامت را مُهرٍ سکوت بر لب،
در هوای غربتت میمیرم و میسوزم در سودای آمدنت
با این حال به تماشا نشسته ام ظلمتت را هرلحظه و با هر آه...
دیگر آسمانِ سینه ام را رجعتی از ستاره های تردید نیست ،
که تو هرگز شاعرانه نخواهی ماند
گاه شعله میکشی آرام
گویی شهابی گم شده در پهنای تنهایی
اما
اما حضور نور گمشده ات جاودانه نخواهد ماند
با دستان اندوه
بر شانه ی دیوار تن
میتازی و میشکافی حریم سرد غربتم را
آندم که جذبه ی حضور بی بهانه ات
بهانه میشود جوانه های سبز باورم را
با من بمان
با من بمان در غروبِ تلخنامه ها
در هوای گرمِ شاعرانه ها
تنها...
تنها به تمنای عاشقانه ها
به قلم:
#ارکیدهاجرا:
#مهنازوهابمیکس وتنظیم :
#حسین_آزادگان@mahnazvahhab_deklamehttp://www.instagram.com/greenshadow_64@Greenshadows6گروه هنری سایه های سبز