🔷🔶🔹🔸🔻﷽
گویی هزارسال زِکوچیدنت گذشت
گُم گشت تکه های دلم درمسیرِ دَرد
در خودشکست هاله ی غمگینِ باورم
پاهای عشق بسته به درگاهِ انتظار
دستانِ عشق بسته به زنجیرِاعتقاد
چشمم نظاره گرشده بریک مسیرِ دور
یک راهِ پُرغبار
مُهرِسکوت خورده به لبهای بسته ام
بادی نمی وزد
دنیابه خواب رفته وخورشیدمرده است
گویی شدست پیکرم آماجِ غصه ها
بغضِ سکوت مانده در اعماقِ لحظه ها
یک جای پای، مانده ویک اشگِ بیصدا
درانحنای خاطره درپیچشِ نگاه
درجای جایِ ذهن ودلم باز
تصویرِسبزِخاطره ای قاب گشته است
گویی تَنَم، ازآتش سوزنده وداع
مانندیک گلوله ی یخ
آب گشته است
چیزی نمانده تاکه شَوَدسقفِ آسمان
آوارازهجومِ نفس های گرمِ من
فریادِبی اَمانم واین قطره های اشگ
سوزَندمثلِ صاعقه ای پیکرِمرا
درپیچ وتابِ تیره وپنهان سرنوشت
دستی ورق زَده ست زِنودفترِمرا
بایدزِنو نوشت ،
یک واژه ی دِگر
بانامِ اعتماد
رنگی چورنگ آبی دریا
پیدانمیکنم
گویی خدای رفته دگرازکنارِمن
دنیاچه بی صداست
شایدکه مرده ام
شایدکه مرده ام
#فائزه_فتحی(
غزل)
صداومیکس:
#حسین_آزادگانGreenshadows6گروه هنری سایه های سبز⚡️✨⚡️✨⚡️✨