آذر جان
بالاخره چمدان بستی و با گیسوان پریشان سر بر شانه یار گذاشتی،!!
کجا میروی، ؟!!
من هنوز هم برگ ریز مهر و غم نشسته در چشمان آبان را به خاطر دارم
چه عاشقانه هائیکه نگفتند در نبودنت،
حالا که طعم پرتغال خونی تو بر گلویم چنگ میزند،
کمی مهربان تر
به یلدا بگو من همان دختر فصل هندوانه های سرخ و آبدار هستم،
که از شهریور گذشته ام،
و تا یک قدمی پاییز آمده ام
به یلدا بگو، وقتی عطر نفس یار به شماره افتاد،
کمی تامل کند،
من همان دختر شهریورم
فقط بگو کجا و کی؟!
تا بیایم.
یلدا مبارک
🍉#طاهره_باقری_اردکانیآوا
#عبدالله_صبوری@GreenShadows6