🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀❤️❤️در آرزوی دیدارت
❤️❤️🍀و جهانم بی تو خالی بود حتی از هوا!
که شب شد...
تنهاییام را روی «رَف» کاشتم
بر بام،دریا ساختم
میان حوض،شببو
روی شیشهها،چشم
میان درها،راه
روی دیوارها،پنجره
و میان گلدانها،نور را قلمه زدم!
سپس روی گونهها،باران
میان آینهها،رنگینکمان
روی دستها،بال
و میان تاریکی،صدای پای ماهتاب را دوختم!
تا در خویش غوطهور شوم،شاید بیابم تو را در خواب
شب رسید که بدانم
هیچگاه تاکنون نرفتهام به خواب
مُردهام هر شامگاه
و در مرگیدن!
تو را دیدن و چشیدن را،
سخت گوارا یافتهام!
اما ناگه،عطرت دستم را فشرد
چونان پنجرهای نیمهباز
که بالهای خیس گنجشک زیر شیروانی را
پس خویشتن را از ذوق،
بیرون کشیدم از دهان مرگ
و نگریستم به خود و گفتم با تو!
ببر مرا
به هر کجا که آنجاست خانهات
پس،بردی مرا به خواب
آری
به خواب که این هدیهی تو بود
برای کسی که شبها میمُرد،
در آرزوی دیدارت!
#حامد_نیازیاجرا:
#مهناز_وهابمیکس وتدوین:
#بانو_عباسیhttp://www.instagram.com/greenshadow_64@Greenshadows6گروه هنری سایه های سبز
☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀