نازم آن ناوکِ مژگان ، که چه خوش رامم کرد
بیخود از خویشم و با شُعبده در دامم کرد
آتشِ عشق برافروخت به کاشانه ی دل
شعله اش سر بِزَد و رخنه در اندامم کرد
بیش از اینم غم و افسردگی و رنج نبود
چشمِ او دست خوشِ محنتِ ایّامم کرد
کرد ساقی به یکی جرعه مرا مست و خراب
جامی از ســــاغرِ چشمـــانِ تو آرامم کرد
همّتِ من همه در نیکی و خوش نامی بود
چه کُنم عشق نمایان شد و بد نامم کرد
به صبا دادمش از حالِ دلِ خود پیغام
طعنه ها زد به دل و خنده به پیغامم کرد
داشتم من طمعِ وصلِ تو را در همه عمر
آتش اندر دل و جان این طمعِ خامم زد
#محسن_دولتی💎گمشده_در_خیال
@Gomshode_Dar_Khial