هنوز خیره شدن در چشمان تو
شبیه لذت بردن از شمردن ستاره
در یک شب صحراییست
و هنوز اسم تو تنها اسمی است
در زندگی من
که هیچ کسی نمیتواند چیزی در موردش بگوید
هنوز یادم میآید
رود... رود... غار... غار... و زخم... زخم
و به خوبی بوی دستانت را به یاد دارم
چوب آبنوس و ادویهی عربی پنهان
که بویش شبها از کشتیهایی میآید
که به سوی نا شناختهها میروند
اگر حنجرهام غاری از یخ! نبود
به تو حرفی تازه میگفتم
📚 "بیروت ۷۵"
📝 رمانِ
#غاده_السمان🔃 برگردان:
#محبوبه_افشاری | نشر نیماژ