اگرچه باغ شکسته است و دورهی تبر است
برو بگو به درختان، بهار پشت در است
برو به سرو بگو که قسم به قامت تو
تمام کوه پر از ابرهای بارور است
هزار چشمهی جوشان که راهی است از کوه
برای هر چه لب خشک، هر چه چشم تر است
برو به باغ بگو ریشه را نگه دارد
اگر تنور زمستان هنوز شعلهور است
چه خوابهای عجیبی که دیده است نهال
سپرده جان خودش را به باد و در سفر است
بریده است دل از خانه و نمیداند
که باد خانه ندارد که باد دربهدر است
اگر چه کندهی پیر از محال لبریز است
اگر چه خاطرههای قشنگ پشت سر است
همیشه باغ ولی اینچنین نخواهد ماند
درخت مژده بده! روزگار در گذر است
پرندههای وطن عطر صبح میپاشند
خجسته باد که این از نتایج سحر است
شعر:
#عبدالله_مقدمیطرح:
#سام_مشاوربرای رنجی که
غزل کشید،
برای
#غزل_رنجکش #زن_زندگی_آزادی#خیزش_آزادیخواهی