خانه ابری بود روزی، خانه خونين است اينک
آنچنان بود، اينچنين شد، حال ما اين است اينک
مردهواری، طيلسان بر دوش و خون آشام و شبرو
تشنهی خون با دو دندان چون دو زوبين است اينک
میکشد در خون پلنگ پير، آهوی جوان را
وحشت قانون جنگل، تهمت دين است اينک
سرو باغ عشق را نازم که در باران سربی
چون درخت ارغوان از خون گلآذین است اینک
میدرخشد خاک همچون آسمان با روشنایش
بر زمین بشکسته شمشادی بلورین است اینک
گرد ماه چارده، شب با شبآویزان سرخش
رشتهی مرجان نشان زلف مشکین است اینک
چشم شوخ گزمگان تا ننگرد دوشيزگان را
پرده ساز چهرهها گيسوی پرچين است اينک
نوعروسان بلوراندام بازو مرمری را
حجلهگه گور است و خاک تيره بالين است اينک
گوهر ناسفته را گر شرع میگويد که مشکن
سفتن و آنگه شکستن؟ تا چه آئين است اينک!؟
تيغهی فرياد غم بشکست چون فولاد خنجر
پردهی گوش ستم، ديوار رويين است اينک
نه! که کارستان ظالم همچو خاکستر بريزد
حاصل کبريت نفرت، شعلهی کين است اينک
خانه ابری بود روزی، گرچه خونين شد، وليکن
پشت ظلمت وز پی خون، صبح (سيمين) است اينک
#سیمین_بهبهانی