ƒαянα∂❤кια
شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش
می کنند...
حرفهای دلم...
از رنجی که می برم...
رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم...
و هزار و یک حرف و حدیث نگفته...
و ترانه های دوست داشتنی...
@Gomshode_Dar_Khial
🔘ارتباط بامدیر
@Akharin_Jam_Tohi
صدای تو باران را به یادم میآورد زیبایی ! وقتی نگاهم میکنی زیبایی وقتی نگاهم نمیکنی زیبایی دستان بلند تو با انگشتانی گرم گرم از مهر و عسل و خطوطی سرکش از غرور به عشق به انسان اعتبار میبخشد
زیبایی ! وقتی مرا میبخشی زیبایی وقتی به خشم به سرزنش به مهر مینگری زیبایی وقتی به یادم میآوری که انسانِ درونِ من، با تو آشناست زیبایی
وقتی به راه میسپارمت وقتی به آغوشم باز میگردی زیبایی صدای تو آن سعادت بلندپروازانهایست که درسایهاش میشود زیست میشود مُرد و بارها بارِ دیگر زاده شد
وقتی نگاه میکنم وقتی نگاه نمیکنم زیبایی با آن خطوطِ بینظیر در گوشههای چشم زیبایی
ز فروردین شد شکفته چمن گل نوشد زیب دشت و دمن کجایی ای نازنین گل من بهار آمد با گل و سنبل ز بیداد گل نعره زد بلبل دل بلبل نازک است ای گل دل او را از جفا مشکن بهار از گل سایبان دارد دربغا کز پی خزان دارد خوش آن کس کاو یاری جوان دارد بتی تازه با شراب کهن دلم گشت از چرخ بوقلمون چو جام می لب به لب پرخون غم عشقت شد برغمم افزون شد از ستمت ز دست غمت غرق خون دل من مجنون دل من محزون دل من پر ز خون دل من
بگذار پیراهنت باشم چسبیده و تنگاتنگ بر مزاری که تنم بی تو بر تن میکند در بیوقت در لا مکان و پیش از خواب با من به میعادگاه بیا بگذار پیراهنت باشم در تکهتکه شدن در برابر دشمن و گلوله را که سر خم نخواهد کرد بر تن بگیرم عشق حرف تازهای نیست که امروز بر زبان آورده باشم و شیرین مانده باشد جانی که میکَنم کوه را از میانه بردار بگذار پیراهنت باشم ایستاده در برابر لشکر توران با گرزی گاو سر گردآفریدی دوباره خواهم آفرید که زن خواهد ماند و دروازهها را نخواهد گشود اما میتواند میتواند پیراهنت باشد بر زخمی بیمداوا که سر باز کرده در همین حیاط همسایه
- و دسته دسته آدمها از باروها پایین میافتادند -
بگذار پیراهنت باشم نه برای مداوا که مدارا بیفایده است تنها باید بر مزارِ تن بر مزارِ وَطن پیراهنت باشم که میپوشانَد و میمانَد
تویی که همیشه مرا بدست می آوری و معادلات مجهولم را پیدا می کنی مثل مادر کودک دوساله ای که تازه زبان باز کرده است و جز تو کسی معنایش نمی کند تویی که همیشه تایید مرا تیک می زنی و اینقدر نور پرنور روی عکسم می گذاری که همچنان می درخشم می گردانیم توی سرزمین دلت تا شعرهای عاشقانه بسرایی من بوی عطر می دهم توی دهان تو
چترِ خیالم خیسِ باتو بودنهاست میبندمش تا فقط من باشم و باران تا محو شود وهمِ حضورت قطره ها میچکند و نبودنت را به سرم میزنند میچکند و خیالت سبز میشود در چله ی زمستان گریزی نیست از این بودن های بی حضور بیا ای خیالِ شیرین بیا تا با طعم خیس باران ببوسمت!
یه بارم بیا و به من فکر کن به من که یه عمره گرفتارتم زمین و زمان و بهم ریختم که ثابت کنم زیر اوارتم به من حق بده بی قرارت بشم قراره تو رو باز عاشق کنم قراره بخندی برای من برای یه اخم تو دق کنم برام از زمستون بگی یخ کنم با گرمای عشقت تنم داغ شه سر بوسه ها شرط بندی کنی تا لب تر کنی طاقتم طاق شه
وقتی گیسوان سپیده می تابد میان دست های شب "سرو" ته باغ خشکش می زند خیره می ماند آرام روحش را به باد می دهد جدال لبخندهای سپیده و خواهش های شب می بینی ؟ آرام آرام دارید محو می شوید تو ، شب و "سرو" پوشیده از نیلوفر ته باغ
-کجای روزگار ایستاده ام که روحم این طور در پیچ و تاب است ؟
#سیمین_خلیلی معروف به #سیمین_بهبهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ #تهران - درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ #تهران)، نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی و از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بود. #سیمین_بهبهانی در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند. شعرهای #سیمین موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تنفروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به #نیما_ی_غزل معروف است. هم چنین به #سیمین لقب #بانوی_غزل، شاعر_وطن و #شیر_زن هم داده اند. او در سال ۱۳۲۵ با #حسن_بهبهانی ازدواج کرد و به این دلیل به #سیمین_بهبهانی معروف است. او سال ها دبیر آموزش و پرورش بود. #سیمین پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم میسرود و خوانندگانی چون #شجریان، #الهه ، #گلپا، #ایرج ، #عارف ، #سپیده ، #کورس_سرهنگ_زاده ، #رامش ، #عهدیه ، #سیما_بینا ، #پوران ، #دلکش و #مرضیه... سرودههای وی را خواندهاند. #سیمین مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران بود #سیمین_بهبهانی که به علت مشکلات تنفسی و قلبی در بیمارستان پارس تهران بستری بود از پانزدهم مرداد در کما به سر میبرد و سرانجام ساعت یک بامداد روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ خورشیدی برابر با ۱۹ اوت ۲۰۱۴ میلادی، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.
#سیمین_خلیلی معروف به #سیمین_بهبهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ #تهران - درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ #تهران)، نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی و از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بود. #سیمین_بهبهانی در طول زندگیاش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شدهاند. شعرهای #سیمین موضوعاتی همچون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تنفروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر میگیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بیسابقه به #نیما_ی_غزل معروف است. هم چنین به #سیمین لقب #بانوی_غزل، شاعر_وطن و #شیر_زن هم داده اند. او در سال ۱۳۲۵ با #حسن_بهبهانی ازدواج کرد و به این دلیل به #سیمین_بهبهانی معروف است. او سال ها دبیر آموزش و پرورش بود. #سیمین پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم میسرود و خوانندگانی چون #شجریان، #الهه ، #گلپا، #ایرج ، #عارف ، #سپیده ، #کورس_سرهنگ_زاده ، #رامش ، #عهدیه ، #سیما_بینا ، #پوران ، #دلکش و #مرضیه... سرودههای وی را خواندهاند. #سیمین مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران بود #سیمین_بهبهانی که به علت مشکلات تنفسی و قلبی در بیمارستان پارس تهران بستری بود از پانزدهم مرداد در کما به سر میبرد و سرانجام ساعت یک بامداد روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ خورشیدی برابر با ۱۹ اوت ۲۰۱۴ میلادی، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.
بعضی از نگاه ها صدایِ قشنگی دارند؛ بدون کلامی جویایِ حالت می شوند، بدون کلامی " دوستت دارم " را می گویند، بدون کلامی آرامش و اطمینان را به قلبت بر می گردانند، بعضی از نگاه ها صدایِ قشنگی دارند، دُرست مانندِ نگاهِ تو ...