چشمهایت را باز کن
از پنجره آفتاب را به خانه دعوت کن
و طلوع را به نگاهت تقدیم کن
خندههایت را در گوش لحظههایت طنینانداز کن
و به حرمت عشق بوسهای را بر پیشانیت بِنِشان
همانجا که میان فاصلهی ابروانت
جایی برای دلداگی من آفریده شد
دستانت را روی شانه ام بگذار
به چشمهایم زل بزن
اینجا در تلاقی نگاهمان
جای خالیه
دوستت دارم را
به من بسپار
بگذار بگویم...
#دوستت_دارمجانانم.....
در این هرم نفسهایت
زندگی خواهم کرد
و در آغوشی خواهم زیست
که بوی عطر تنت همیشه ماندنیست
روی پیراهنم
و در مشام دقایقم
صبح را به خلوت تنهاییمان
به داشتنِ بی حد و اندازهات
و به حریم گرم دستانت
آغاز میکنم
بگذار بگذرند
صبحها..
ظهرها...
و شبها..
فرقی نمیکند
هر لحظه که باشد
من خورشید را با تو طلوع میکنم
با.....
تو....
#بداهه#حامد_زکیان