روزِ دل گیـریِ هـر ثـانیـه از ثـانیـه شـد...
وقـتِ ناخوانیِ هر قـافیه با قـافیه شـد...
ورق آغشته به خـونِ قلـم و حزن آلـود...
شعر مغـمـوم و هـوای غـزلم مرثـیه شـد...
شاخه با رقص شکست از غم باران خزان...
جشن تکرار نفس در نفسم تعزیه شد..
دایه چون چاره نباشد به دل طفل یتیم..
شاعر خسته زشعرم که غزل توصیه شد...
نفرِ یکّه دل را سپر عشق شکست ..
لشکر غم به مقابل زجفا تعبیه شد...
#جـمـعـه وُ دارِ مـُکـافـاتِ دلــم شـد بـرپـا....
جان ِمن سوخته وُعشق ولی تبرئه شد..
آخرین جمعه من جمعه ترین جمعه عمر...
دیده گریان و دلم داغ ازاین توطئه شد...
#امیدروشن#جمعه#عصر#دلتنگی