شبم به فصل خواب می رسد
ستاره پا کشیده مست
با شتاب می رسد
میان راه دست می دهد تکان
چو ماه از فراز
با نواب می رسد
دوباره من دوباره دستهای خالیم
نگاه کن چگونه بی جواب می رسد
غبار تا گرفته شهر را
سوار بی عتاب با نقاب می رسد
کسی نوشته بی دلی
میان شعر من
تو واژه ای که با شتاب می رسد
صدا نمی زنم تو را
کسی جواب می دهد
که ان سوار وقت خواب می رسد
سپرده ام دلم به شانه های تو
چه باد می تکاند آبشار روی شانه را
سرم به روی شانه ات نشانه می رود
دوچشم آهوی خیال را
چو معبدی که هندوی دران کمانه می رود
نگاه کن که ذره ذره اب می شوم
به شوق ان دهان تنگ
شراب تُنگ نیمه شب به جام بی بهانه می رود
#ایرج_جمشیدی_بیناشبتان بر مدار عشق
🧡