کانونِ ادبی دانشگاه اصفهان | قند پارسی

#شاهنامه
Канал
Образование
Искусство и дизайн
Музыка
Семья и дети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کانونِ ادبی دانشگاه اصفهان | قند پارسی
@Ghande_parsi_UIПродвигать
1,06 тыс.
подписчиков
324
фото
36
видео
117
ссылок
کانال اطلاع رسانی کانون عرفان و ادب قند پارسی دانشگاه اصفهان برای عضویت و همکاری با کانون با ادمین در ارتباط باشید. ارتباط با ادمین: @Ghand_admin پیج اینستاگرام کانون: http://Instagram.com/ghande_parsi_ui
▫️خانم گلرخسار شاعر نامدار تاجیک شعری دارند که می‌گوید «شاهنامه وطن است، وطن بی‌مرگی»؛ من در میان شاعرانی که در ایران دربارهٔ ایران و وطن شعر گفته‌اند، به ژرف‌اندیشی گلرخسار در این شعر ندیده‌ام. این شعر نشان می‌دهد که وطن می‌تواند یک کتاب باشد. کتابی مثل شاهنامه که مفهوم وطن را از قرن چهار تا امروز برای ما حفظ کرد؛ کشور یک‌پارچه‌ای که دارای یک مرکزیت واحد به نام ایران است.

▫️شاهنامه چند ویژگی مهم دارد: یکی یک‌پارچگی سیاسی است. یعنی از آغاز تا پایان شاهنامه پنجاه پادشاه یکی پس از دیگری حکومت می‌کنند و در هیچ زمانی ما خلأ قدرت سیاسی نداریم. دوم یک‌پارچگی جغرافیایی است، یعنی همهٔ کارهای این پادشاهان و پهلوانان، ازخودگذشتگی‌ها و شهادت‌ها به خاطر حفظ یک منطقهٔ جغرافیایی خاص به نام ایران است.

▫️تا زمانی که شاهنامه هست ایران هم وجود خواهد داشت. شاهنامه همیشه پشتوانهٔ فرهنگی برای وحدت ملّی اقوام ایرانی ساکن در این سرزمین، و هویت مستقل همهٔ آن‌ها بوده است. وقتی که ما می‌گوییم وحدت ملّی منظورمان چیست؟ این مؤلفه‌های هویت ملّی کدامند؟ آیا فقط منظورمان آب و خاک است؟ زبان است؟ دین و آداب و رسوم است؟ قوم و نژاد است؟ به بیانی بله، ولی سرزمین مشترک رکن مهمی است؛ یعنی ما نمی‌توانیم مثلا فقط به یک زبان مشترک اتّکا کنیم بدین جهت که در این مجموعه‌ای که وطن نام گرفته ممکن است زبان‌های مختلفی وجود داشته باشد ولی همه احساس تعلّق به یک سرزمین دارند. ممکن است مذاهب و اعتقادات مختلف داشته باشند ولی باز همه تعلّق به یک سرزمین دارند.
در قرن دوم هجری تابوتی از یک مسیحی کشف شد که روی تابوت این مسیحی که «خرداد» نام دارد چنین نوشته شده: «ازمانِ ایرانشهر...» در قرن دوم هجری که اصلا ایرانشهر به لحاظ یک‌پارچگی سیاسی وجود نداشته و هر کدام از ولایات ما دست یک حاکم عرب بوده چرا می‌گوید من از سرزمین ایرانشهرم؟ برای این که ایدهٔ ایرانشهر برای این هم‌وطن مسیحی از بین نرفته بوده. این هم‌وطن مسیحی به همان اندازه به ایرانشهر تعلّق خاطر داشته که یک هم‌وطن زرتشتی یا مسلمان.

▫️برخلاف آنچه تصور می‌شود ما یک ملّی‌گرایی کور در شاهنامه نداریم. در شاهنامه هیچ‌کس نمی‌تواند حتّی یک بیت نشان بدهد که با یک نژادپرستی دُگم و سازمان‌یافته سروکار داشته باشیم. در طول هزاروصدسال که از سرایش شاهنامه می‌گذرد هیچ گروهی را سراغ نداریم که با اتّکا به پشتوانهٔ فکری شاهنامه دست به کشتار مردمی با نژادهای دیگر بزند. در شاهنامه ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم جایی تلاقی می‌کنند و همان جاست که بر اصول بنیادین اخلاقی سخت تأکید می‌شود. بسیاری از مواقع شاعر با تورانیان همدلی می‌کند مثلا با «پیران» جهان‌پهلوانِ افراسیاب. یا مثلا با «اغریرت» برادر افراسیاب. در شاهنامه آنگونه نیست که انسان‌های خوب همیشه طرف ایران باشند و دشمنان، انسان‌های بد باشند. از ایران هم پادشاه فرّه‌مندی چون کیکاوس خودکامه خوانده می‌شود. در ماجرای سیاوش او مرزهای ملّیت را به‌هم می‌ریزد و آنچه برایش اهمیت دارد پافشاری بر رعایت اصول اخلاقی و تأکید بر انسانیت است.

▫️در ده سال اخیر در شهرهای مختلف چند نفر نقّال خانم ظهور کرده‌اند. فرهنگ شاهنامه‌خوانی دارد در خانواده‌ها گسترش پیدا می‌کند. بچه‌ها را هم تشویق به خواندن شاهنامه می‌کنند. قبول دارم که آمار مطالعه در ایران بسیار پایین است و شمارگان کتاب محدود. نظام آموزشی ما پر از اشتباه است و انگیزه‌ها را از بین می‌برد و اکثر جوان‌ها به سبب شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه بیشتر انگیزهٔ کسب درآمد دارند. با همهٔ این‌ها من بسیار خوشبینم!

▪️خلاصه‌ای از گفت‌وگوی ابوالفضل خطیبی با خانم ندا عابد، نشریهٔ آزما

#شاهنامه
بفرمود پس کاوه را پادشا
که باشد بران محضر اندر گوا

چو بر خواند کاوه همه محضرش
سبک سوی پیران آن کشورش

خروشید کای پای مردان دیو
بریده دل از ترس گیهان خدیو

همه سوی دوزخ نهادید روی
سپردید دلها به گفتار اوی

نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا

خروشید و برجست لرزان ز جای
بدرید و بسپرد محضر به پای

گرانمایه فرزند او پیش اوی
ز ایوان برون شد خروشان به کوی

مهان شاه را خواندند آفرین
که ای نامور شهریار زمین

ز چرخ فلک بر سرت باد سرد
نیارد گذشتن به روز نبرد

چرا پیش تو کاوهٔ خام‌گوی
بسان همالان کند سرخ روی

همه محضر ما و پیمان تو
بدرد بپیچد ز فرمان تو

کی نامور پاسخ آورد زود
که از من شگفتی بباید شنود

که چون کاوه آمد ز درگه پدید
دو گوش من آواز او را شنید

میان من و او ز ایوان درست
تو گفتی یکی کوه آهن برست

ندانم چه شاید بدن زین سپس
که راز سپهری ندانست کس

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه

همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست

کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند


#کاوه_آهنگر
#شاهنامه
#فردوسی