#داش_فریدصلواتی وقتی از میدان انقلاب به طرف چهارباغ وارد می شوی ، همان ابتدا چشمت با مادی نیاصرم می خورد ، زیبایی خاصی این مکان دارد ، در آن محل دو مکان خاطره انگیز برایم وجود دارد ، یکی از آنها گالری کلاسیک بود که روزگاری محل پاتوق هنرمندان نقاش و هنرهای تجسمی بود، یادش بخیر چه دیدار و مصاحبه زیبایی در آن مکان با زنده یاد
#پرویز_کلانتری به خاطر برگذاری نمایشگاهش داشتم ؛ حدود بیست سال پیش بیشتر مصاحبه های صفحه هنری روزنامه توقیف شده پدرم به نام "
#نوید_اصفهان " را در آن مکان انجام دادم. متاسفانه شنیدم سالهاست این مکان بسته شده است . و دیگر مکانی که برایم همیشه خاطره انگیز بوده و خواهد بود و سالها پاتوق من و دوستانم بود. کتاب فروشی کوچک جناب اقای استاد
#ناصر_مطیعی_نژاد که با نام انتشارات اندیشه معروف است و به قول خودشان روزگاری پایگاه عاشقان کتاب بوده است می باشد . امروز عصر به سراغ ایشان رفتم ؛ وقتی دیدم چند وقتیسست با بیماری خاصی دسته پنجه نرم می کنند دلم گرفت ، ولی با روی گشاده چون گذشته پذیرایم شدند . فضای این مکان حکایت های بسیاری را درونش نهفته دارد . ایشان مرا به روی صندلی دعوت به نشستنم کرد که روزگاری جای نشستن بزرگانی چون
#محمد_حقوقی شاعر و منتقد ادبی معاصر بود. وی از جمله نویسندگان گروه ادبی جنگ اصفهان بودهاست. عمده آثار حقوقی در نقد و معرفی شاعرانی نظیر نیما یوشیج، سهراب سپهری، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد بودهاست. و دیگر بزرگی که روی آن صندلی نشسته بود
#هوشنگ_گلشیری نویسندهٔ معاصر ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. منتقدان ادبی وی را بعد از صادق هدایت از تأثیرگذارترین داستاننویسان ایرانی معاصر دانستهاند. او با نگارش رمان کوتاه شازده احتجاب در اواخر دههٔ چهل خورشیدی به شهرت فراوانی رسید. بسیاری این کتاب را یکی از قویترین داستانهای ایرانی خواندهاند . و دیگر عزیزی که روی آن صندلی که من امروز نشستم ، نشسته بود
#حمید_مصدق شاعر و حقوقدان ایرانی بود. همان که روزگاری به ما گفت : من اگر بر خیزم ، تو اگر برخیزی ، همه بر می خیزند، استاد مطیعی نژاد در این ساعتی که در کنارشان بودم از دیدار و خاطرات خود با فروغ فرخزاد برایم گفتند، از شوخی و جدیهای خود با حمید مصدق و محمد حقوقی و هوشنگ گلشیری تعریف کردند ، برای اولین بار جایی می رفتم که خاکهای روی قفسه ها و کتابها اذیتم نمی کرد و مایل نبودم خاکهای روی لباسهایم را بتکانم . و کلی هم از این گرد و غبارها لذت بردم ، از خدای بزرگ می خواهم هر چه زودترحال ایشان بهترشود تا بروم و تمام خاطراتی که از آن دوران در ذهنشان از این بزرگان ادبیات ایران و اصفهان حک شده است را برای آیندگان ضبط کنم . برای سلامتی ایشان دعا کنید .
#داش_فریدصلواتی :
https://telegram.me/farid_salavati