کافه شعر و ترانه (تخصصی)

@Cafe_Sher_O_Taraneh

گیرِ دوری باطلم، غم میرود غم میرسد
غصه های این جهان هر لحظه باهم میرسد

فکر کن پاییز باشد، جمعه باشد، یار نه
فکر کن در این میان بارانِ نم نم می‌رسد

نوبت من تا شود هنگام پخش خنده ها
مطمئنا خنده ای یا نیست یا کم می‌رسد

من هزاران دفعه مُردم، مثل سهرابم ولی!
نوش دارو ها همیشه بعد مرگم می‌رسد

باز با اینحال هردفعه به خود گفتم که او
رفته، ایندفعه ولی همراه مرهم می‌رسد

گرچه قلبش جنس کوهی سرد بود اما هنوز
مطمئنم آخرش آدم به آدم می‌رسد

#میلاد_میرزایی

🍁از شاعران جوان حمایت کنید 👇🏻
@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️

@Cafe_Sher_O_Taraneh

تحمل غم تو از توان من دور است
چگونه زنده ام اینجا که جان من دور است؟

من از جهان عجیب شما نبودم، نه!
گمان کنم که کمی کهکشان من دور است

نشد که راحت یکبار آرزو کنمت
شهاب، از بختِ آسمان من دور است

تمام سال من از برگ های زرد پر است
که حس و حال بهار از خزان من دور است

شبیه حال بد "سایه" ام، که گوشه ی درد
نشسته ام، و چقدر ارغوان من دور است

اگرچه رفته ای اما تورا دعا کردم
که لعنت و دشنام از زبان من دور است

#میلاد_میرزایی

🍁از شاعران جوان حمایت کنید 👇🏻
@Cafe_Sher_O_Taraneh ❤️