عنکبوتی خپل اما چابک دور فانوس میچرخید. طبیعی بود که شبپره دور چراغ بگردد، اما عجیب بود که عنکبوت جلب نور بشود. نزدیک بود با آتش سیگار آن را بسوزاند، اما ناگهان از این کار دست کشید. عنکبوت مثل عقربه بزرگ ساعت با دقت تمام در شعاع بیست تا بیستوپنج سانتی به چرخش در فانوس ادامه میداد. یا شاید هم عنکبوت ساده نورگرایی نبود. به حال انتظار تماشایش میکرد که شبپرهای با بالهای خاکستری سیاه و خالهای سفید و سیاه بالبالزنان آمد. هر وقت به شیشه فانوس میخورد، سایه هیولاوارش روی سقف میافتاد؛ بعد بیحرکت روی تنه فلزی فانوس نشست. برخلاف ظاهر متعارفش، شبپره عجیبی بود. سیگارش را به تن حشره نزدیک کرد. مرکز اعصاب حشره از کار افتاده بود، تلنگری زد و حشره کزخورده را سر راه عنکبوت قرار داد. یکباره نمایشی که انتظارش را داشت اجرا شد. عنکبوت فوراً پرید و خود را روی قربانی که هنوز جان داشت انداخت. بعد بار بنای چرخیدن گذاشت ، و این بار غنیمت بیحرکت را هم با خود میگرداند. انگار لبهایش را با دیدن این خوراک آبدار میلیسید. نمیدانست اینجور عنکبوتها هم هستند. چقدر هوشمندی میخواهد که از چراغ به جای تار استفاده کنند. عنکبوت در تار فقط به حال انفعال انتظار میکشد، اما با چراغ میتواند شکار را سرگرم کند. ولی برای این روش چراغ لازم بود. محال بود بتواند این چراغ را در طبیعت بهدست آورد. آتش جنگل یا گشت در نور ماه به درد این کار نمیخورد. آیا این نوع جدیدی از عنکبوت بود؟ پس غرایزش با ظهور انسان تکامل یافته بود. این فرضیه بدی نبود اما در این صورت چطور میشود علت جلب شدن شبپره به نور را توضیح داد؟ شبپره با عنکبوت فرق دارد، و مشکل بتوان نور چراغ را در حفظ انواع موثر دانست. با این حال دو نکته در هر دو مورد یکی است: هر دو پدیده پس از اختراع چراغهای دستساز پدید آمدهاند. این نکته که شبپرهها به سوی ماه پرواز نمیکنند، دلیل انکارناپذیر این استدلال است. اگر این عادت فقط مختص نوعی از شبپرهها باشد، موضوع قابل درک خواهد بود. اما از آنجا که شبپرهها حدود ده هزار گونه دارند، فقط میتوان فرض کرد که این قانونی تغییرناپذیر است. چراغی که انسان به دست خود ساخته سبب این بالزدنهای دیوانهوار و کورکورانه شده است.. و این ارتباط خلاف عقل را بین عنکبوتها، شبپرهها و نور ایجاد کرده. اگر قانونی مثل این بیدلیل پدیدار شود، آدم چطور میتواند قبولش کند؟