مامور اعدام به چی فکر میکنه وقتی شبا از سرِ کار برمیگرده خونه؟ وقتی کنار زن و بچهش میشینه تا یه فنجون قهوه بخوره یا یه بشقاب نیمرو... یعنی ازش میپرسن: روز خوبی داشتی، همه چی مرتب بود... یا واسه فرار از این سوالا از بیسبال حرف میزنن، از آب و هوا، از سیاست، از مجلههای فکاهی و فیلمای سینمایی؟ یعنی دستاشو نگاه میکنن وقتی قهوه، یا نیمرو جلوش میدارن؟
اگه بچهی کوچولوش بهش بگه: بیا اسب بازی کنیم بابا! بیا! اینم طناب، اون به شوخی میگه: امروز به اندازهی کافی طناب دیدم؟ یا صورتش از شادی موج برمیداره و میگه: تو دنیای معرکهای زندهگی میکنیم؟ اگه ماه به پنجرهی اتاقِ دختربچهش که تو خوابِ نازه بتابه و موهاشو و گوشاشو عینهو مِیِت سفید کنه مأمور اعدام چیکار میکنه؟
باید براش آسون باشه من فکر میکنم هرچیزی برای مأمور اعدام آسونه...