#فلسفه4⃣اما از نظر پوزیتیویست های منطقی ( اعضای حلقه وین ) این ملاک پذیرفته نیست. آنان با اتکا به مبانی فلسفه اثباتگرایی کنت، اعلام کردند قبل از تحقیق در باره صدق گزاره ها، باید معنادار بودن قضایا را مشخص کرد. اگر گزاره ای معنادار نباشد، اصلا قابل تحقیق نیست. مثلا گزاره های ذیل:
چهارشنبه مثلث است
سیمرغ در کوه قاف زندگی میکند
خدا عادل است
عله العلل، دارای وجوب ذاتی است
همه بیمعنا هستند
از دیدگاه پوزیتویستهای منطقی، قضایا قبل از هر گونه تحقیقی بر دو قسم اند
– قضایای معنا دار
– قضایای بی معنا
ملاک معناداری قضایا از دیدگاه اعضای حلقه وین، اثبات پذیری تجربی موضوعات قضایا است.
یعنی اگر چهارشنبه / سیمرغ / خدا / عله العلل … به عنوان موضوعات قضایای فوق، وجودشان از نظر حسی و تجربی امکان پذیر باشد این قضایا معنا دار تلقی شده و از این پس شایستگی تحقیقات علمی را دارند. پس از انجام تحقیقات که از نظر پوزیتویستهای منطقی، منحصر در تحقیقات تجربی است، صدق و کذب آنها معلوم ومعین می گردد.
اعضای حلقه وین Vienna Circle گروهی از فیزیکدانان، ریاضیدانان و منطقدانانی بودند که علایق فکری مشترکی داشتند. این گروه که اعضای مشهور آنها اتو نویراث، هربرت فایگل، فردریش وایزمن، رودلف کارناپ، و هانس هان بودند و بعد ها کارل همپل و آیر به آنان پیوستند، همگی تحت تاثیر ارنست ماخ بودند که درسال ۱۹۰۷ هر پنجشنبه شب در کافه ای در وین گرد هم میآمدند و دربارهی مسایل علمی و فلسفی بحث و گفتگو میکردند. مباحثات این گروه رفته رفته، زمینهی پیدایش شاخه ای جدید در فلسفه را فراهم آورد که امروزه فلسفهی علم نامیده میشود.
ماحصل گفتگوها و کاوشهای آنان صورتبندی اصل تحقیق پذیری تجربی به عنوان ملاک معناداری قضایای منطقی بود. اصلی که به سرعت به عنوان مرز میان علم و غیر علم تلقی شد. در این گفتمان، هر گزاره، آموزه، نظریه و باوری که موضوعش قابل مشاهدهی حسی و تحقیق تجربی نبود از دایره علم بیرون رانده میشد و به عنوان اموری فاقد معنا و غیر قابل تحقیق، بی ارزش و موهوم تلقی میشد.
این همه امروزه با عنوان اصل اثبات پذیری شناخته میشود که مراد ازآن، مشاهدهپذیری و آزمونپذیری تجربی مفاد قضایا است. این ملاک در رهیافت
#پوزیتیویسم منطقی به عنوان معیار علم و وجه ممیزهی علم از غیر علم تلقی میشود.
پوزیتویسم فلسفی و
پوزیتیویسم منطقی تا نیمه قرن بیستم به مثابهی هژمونی و ایدئولوژی علم جدید در آمد، به ویژه آنکه بسیاری از فیزیکدانان مشهور قرن بیستم به این جریان تعلق خاطر نسبی داشتند. اما فیزیک مدرن و طرح نظریاتی مانند مدل اتمی نیلس بور، نسبیت عام و خاص انیشتاین، مکانیک کوآنتم ماکس پلانک، نظریهی عدم قطعیت هایزنبرگ ، نظریه جهان های متباعد (دورشونده از هم) دیراک و ایده های شرودینگر ….. ناکارآمدی و ناتمامی اصل اثبات پذیری تجربی را آشکار و آنرا به محاق افکند و پس از آنکه منتقدانی از حوزهی فلسفه و فلسفهی علم، اشکالات و انتقاداتی اساسی به آن وارد ساختند و نهایتا در نیمه دوم قرن بیستم با نقادی های مستمر و پی در پی کارل ریموند پوپر از نفس افتاد و منسوخ شد. گرچه هنوز در جوامع علمی کشورهای در حال توسعه ، اثبات گرایی فلسفی کنت و اثبات گرایی منطقی حلقه وین، هواداران و پیروانی دارد که بیش از نیم قرن از مباحثات روز جهان علم و فلسفهی علم ، عقب افتاده اند...
ادامه دارد...
🆔 @Bookzic