تو را من چشم در راهم … تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم. شباهنگام ، در آن دم ، که بر جا ، دره ها چون مرده ماران خفتگان اند : در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام، گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم، تو را من چشم در راهم
«نشانیاش را پیدا کردم رفتم درِ خانهاش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمدهام به شاگردیتان. فهمید کلک نمیزنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک میکرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.»
این آشنایی که باعث به وجود آمدن رابطهای عاطفی و خانوادگی میان آنها گشته بود، تا سالها ادامه مییابد. در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، #نیما_یوشیج با نوشتن یادداشتی برای #شاملو و هدیهی جلدی از کتاب «افسانه» از او قدردانی میکند:
«عزیز من، این چند کلمه را برای این مینویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیه من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرتِ رؤیت، لازم دارد، واردید…»
دوم مرداد سالگرد درگذشت #احمد_شاملو آدمی به امید زنده است
محبتِ من تو را جذب می کند. یقین بدار تمام قلب ها مثل قلب شاعر آفریده نشده است. ضعف و شدت در تمام اشیاء مشاهده می شود. پس هیچکس مثل من، تو را دوست نخواهد داشت.
عالیه!
میل داری امتحان کن. تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز ها است و هیچکس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از آن نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن:
غالب اشخاص خوش لباس و خوش هیکل را خواهی دید که بد جنس، بی محبت و بی وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. بجایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.
موج های دریا، که در وقت طلوع ماه و خورشید اینقدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگرچه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند.
من بارها نوشتهام که بزرگترین مانع در برابر دموکراسیخواهی در کشور ما نه تندروهای حاکم بلکه اصلاحطلبان هستند. اصولا آنچه در ایران به عنوان جریان اصلاحطلب شناخته میشود نیازمند انسداد سیاسی است تا بتواند خود را به عنوان تنها گزینۀ قابل قبول به مردم قالب کند. تنها در دوگانههایی شبیه «احمدی نژاد - خاتمی» یا «رئیسی - روحانی» است که رای دادن به افرادی نظیر خاتمی و روحانی برای افراد سکولار و دموکراسی خواه گزینهای قابل قبول جلوه میکند. بدیهی است که امثال خاتمی و روحانی نخواهند این بازی را به هم بزنند، حتی اگر مجبور باشند هزار جور تحقیر را هم تحمل کنند.