این نوشتار پیش از این در
#یادمان سی تیر در این کانال منتشرشده
------
پیش درآمدی از سر تواضع: (ع.بیک پور)
طیفی به ثمر رسیدن تلاش مصدق را پس از ۵۷ میبینند و ضمن نسبت دادن بنیان فکری تز ملی شدن نفت به کاشانی، در قالب الفاظ ظاهرا تعریفی، تعریض میزنند به احترام لفطی مصدق به ملکم خان و در افواه انداختهاند که پیر احمدآباد، ماسون بود. اینان هیچ پاسخی ندارند در قبال پول نفتی که ۳۸ سال است خرج ایران و ایرانی نمیشود. طیفی دیگر زیر بیرق شاهزادهی غربتنشین پهلوی، او را فئودال قجر شکمسیری میدانند که محال است به فکر گرسنگان بوده باشد و وقفهایی مثل بیمارستان نجمیه را هم، عوامفریبی میدانند. تو گویی پهلوی دوم و اذنابش نان خشک سق میزدند در غم ملت گرسنه!
هردو طیف طفره میروند از آزادی مطبوعاتی که داد، و اقتصاد بدون نفتی که ادارهاش کرد، و اصلاحات در ادارههای فاسد، و شناخت عالی وی از معنای استقلال در خاورمیانهای که هر قوم و کشورش آویزان گردن کلفتیست برای غارت همسایه! قلم و زبان و آگاهی من الکن و اندک است از گفتن از کسی که گندم به خرج خود میخرید و به مردم ساوجبلاغ و کرج و تهران و شهریار میبخشید در روزگاری که انگلیسیها گندمها را آتش میزدند و ۹ میلیون ایرانی از گرسنگی حاصل از جنگ اروپاییها مردند... بهتر دیدم ادامه را از قلم یار همراه و برادر عزیزم بخوانید:
*
#محمدرضا_صداقت_جم👇برای پیر محمد احمدآبادی
برای محمد
#مصدق و سعی و باوری که داشت؛
میخواستم بنویسم از روزگاری که شازده قجری در هزار فامیل قجر جایی داشت و پدر و مادرش از بهرهمندان روزگار، زمانهای که خیل کثیر مردم در محنت بودند. طایفه قجر صاحب مکنت به مِلکداری به سانِ سدههای پیش مشغول. جهانی که به پیش رفته بود و پیشرفت کرده بود. ایران در فقر و تباهی و فرزندان آن طایفه در کوچه های فرنگ به درس و عیش مشغول.
میخواستم از روزگاری که حاکم در مُلک شیراز بود بنویسم، جای و جایگاهی که هنوز طایفهای او را به هزار کار متهم میکنند. و روزگار اشغال ایران؛ جمهوریهای آذربایجان و مهاباد، خواب نفت دایی ژوزف و وزیر امور خارجهاش مولوتف. نفت شمال و موازنه منفی آن چنان که بعدتر هند جواهر (نهرو) و هند کنون پی میگیرد، نه شرقی و نه غربی به معنای کامل.
از تحصن رو به روی کاخ و هسته اصلی جبهه ملی و شایگان، حسین فاطمی و ...آرمانی که بسیار کسان و عزیزان ملت به آن دل بستند؛ از دهخدا تا غلامرضا تختی. از کودتا، از خانه به غارت رفته، از متن هوشنگ کاووسی، از خاطراتش، از نوشته ابراهیم گلستان و از یأس فراگیر پس از سرکوب. از جسد سوخته زیرک زاده، از شعر م سرشک در ماتم فروغ که به مرگ همانسال مصدق بزرگ گریزی زده بود. از اخوان ثالث و یار نیامدهاش و از فضای شعر زمستان. می خواستم یادی کنم از جبهه ملی به شماره تا این روز و...
از کتاب تالمات، از نجاتی و موحد. از یاد او در لابهلای خاطرات وابستگان دستگاه، از خاطرات اول و دوم ثریا پهلوی که هیچگاه مردم ایران را نفهمید و بیشتر در فضای دربار و خواهر شوهرانش و فضای مد اروپا در رفت و آمد فکری بود. از پاسخ به تاریخ که محمدرضا هنوز سایه سنگین پیرمرد را در پس خود حس میکرد. پیرمردی که در حصر به مرگ رسانده بودش و وصیت دفنش کنار شهدای
#سی_تیر و ابن بابویه را همچنان بلاتکلیف.
میخواستم از میراث خوارانش بنویسم که روزبهروز کم رنگتر و بینشانتر از او میشوند و نهایت شباهتشان به او همان عکس قاب گرفته او در پسِشان بر رَف و دیوار میباشد و بس؛ مردان جبهه ملی ...
بسنده باید کرد به یک جمله و خاطره. روزگاری زنده یاد پدربزرگم مجموعهای کتاب به خانه آورد. روزگار سال ۵۷ ، تفسیری بود از مرد دوست داشتنی تمام طیفهای حاضر در انقلاب." سید محمود
#طالقانی" " تفسیر پرتوی از قرآن" در صفحات آغازین تقدیم نامه پیرمرد چنین بود: "من ثواب و بهره این تفسیر را به روح دکتر محمد مصدق پیشکش می کنم."
روح پیر محمد احمد آبادی شاد و راهش در سعی در راه میهن پر رهرو باد.
****
🆔 @Bookzicیاد شهدای سی تیر ۱۳۳۱ گرامیباد...