سندروم خداحافظی از تیم ملی... در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور _ چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم مرد خطر باش
حالا تمام ایران می خندد. آنقدر شاد که تلافی غصه های این چند وقت دربیاید. اما دلم گواهی می دهد یک نفر اصلا خوشحال نیست. مادری که جای استوک کفش رقیب را روی دنده های فرزند دلبندش می بیند و هیچ کاری از دستش برنمی آید.
پ.ن= سعید عزت اللهی در مصاحبه ای گفته:مادرم با استرس بازیهای من را میبیند. یک بار هوا خیلی خراب بود. من یک صحنه بلند شدم توپ را بزنم بازیکن حریف با استوک پاشنه آشیلم را زد و پاره شد. مامانم داشت میآمد استادیوم. پدرم جلوش را گرفته بود که بابا نمیشود به استادیوم بروی. مادرم می گفت دیگر اجازه نمی دهم "سعید" فوتبال بازی کند.
پ.ن.دو= "امید ابراهیمی" امروز هزاران هزار "مادر" داشت که وقتی تلویزیون جای استوک را روی دنده هایش نشان داد قلبشان تیر کشید و اشک ریختند. مهم نیست در ادامه رقابت های جام جهانی چه اتفاقی می افتد. ما برنده شدیم. ما "امید"ی داریم که با دنده شکسته هم برای پرچم سرزمینش می جنگد. ما "سردار"ی داریم که به رقیب غمگینش دلداری می دهد. ما "علیرضا"یی داریم که دست می گذارد روی شانه گل به خودی زن مراکشی و برایش در بازی های بعدی آرزوی موفقیت می کند. کسی که یاد بگیرد رقیبش را تحقیر نکند هیچوقت بازنده نیست.