فراتر از زمانش می زیست، در زمانه چَرا کردن، او اهل چون وچِرا بود و "در ابتدای درکش از هستی آلوده زمین" چراغ های رابطه را تاریک می دید، که زود رفت، او تنهایی زنی بود در آینه، چنان که غربت مردی بر شانه دیوار. فروغ شاعر زمان هاست در تسلسل معرکه آتش بازی بیهودگانی که ایمان ندارند به آغاز فصل سرد. نه! حقش نبود بیش از ۳۲ سال اسیری کسی که یاس ساده و غمناک آسمان را از انسانی اینسان می دید... ولی شاید حق ما بیش از این پنج دفتر بود، و سهم او چه کم و حقش چه زیاد! هرچند که اگر می فهمیدیم، این نبودیم و بر این نمط... امروز باز هم فروغ آمد فروغ در باران آمد فروغ در تاریکی آمد فروغ با تصمیم کبری آمد... موجز بود و مفید چون طلیعه بهار همچون عمر کوتاهش "فروع" گل یخی است پیش از آوار بهمن به یاد #فروغ_فرخزاد