☘️☘️☘️☘️میدرم جامه و از مدّعیان میپوشم
میخورم جامی و زهری به گمان مینوشم
من چو از بادهی گلرنگ ، سیهروی شدم
چه غم از موعظهی زاهدِ اَزْرَق پوشم
هر که از مستی و دیوانگیم نهی کند
گو برو با دگری گوی که من بیهوشم
باده مینوشم و از آتش دل میجوشم
مگر آن آب ، چو آتش بنشاند جوشم
هر دم ای شمع ! چرا سرّ دل آری به زبان ؟
نه منِ سوخته خون میخورم و خاموشم !
دامنم دوش گر از خون جگر پر میشد
این چه سیل است که امشب بگذشت از دوشم ؟
یا رب ! آن بادهی نوشین ز کجا آوردند
که چنان مست ببردند ز مجلس دوشم
چون من از پای درافتادم و از دست شدم
دارم از لطف تو آن چشم که داری گوشم
طاقت بارِ فراق تو ندارم ، لیکن
چون فتادم ، چه کنم ؟ میکشم و میکوشم
همچو خواجو دو جهان بی تو به یک جو نخرم
وز تو مویی به همه ملک جهان نفروشم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠 #خواجوی_کرمانی○●
@Best_Poems 🏅