⬅️ اي شهيد اي آنكه بر كرانه ازلي وجود نشستهاي، دستي برآور و قبرستان نشينان عادات سخيف را از اين منجلاب بيرون بكش
🔰"
نامهای خطاب به شهید سید مرتضی آوینی"
بسم رب الشهداء و الصدیقین
🔵 نميدانیم كه آيا نسيم قدسي نفست بر اين دلها رسيده كه چنين شوق نجوا دارند و قلم را بر اين صفحه بي خط به رقص جنون واداشته اند و يا دل آسمانيات براي اين وجودان غمزده به رحم آمده و ما را خواندهاي تا اين عقدهها و بغضهاي گلو را به يمن قدمت به زمين بزنیم و جاي قدمهايت را با اشك چشم بشويیم.حقا كه چه روشن ديده بودي اين روزها را،
اين كلامت نيز چون ديگر سخنان جانانهات، در ذهن ما حك شده كه در اين جمهوري اسلامي، همه آزادند جز حزب اللهي ها! تو خود هستي و ميچشي طعم تلخ اين غربت در وطن را.
🔴 اين روزها، گنجينه آسماني زير غبار خاك زمين مانده و لاكپشت هاي سر به تو، "
حلزونهاي خانه به دوش" را حبس كردهاند. كسي به اين نميانديشد كه كلام تو سلاحي است در دست رزمندگان در جبهههاي جنگ امروز، گويا نميدانند كه شايد جنگ تمام شده باشد اما مبارزه هرگز پايان نخواهد يافت. چقدر تلخ بود و عذاب آور كه مشتي بيمارقلب كه معناي
ولايت را نمي دانند، فاتح قلب تو را سنگري كرده بودند تا رجس خود را در وراي طهارت
همت، پنهان كنند. غافل از آنكه آن نداي جاودانه در درون تو كه رمز فتح ِ فاتح قلعه قلب توست،آواي
اطيعوا الله و الرسول و اولي الامر منكم است و وصيت تبعيت از ولي امر . اولين درس مكتب
همتها و باكريها (
که همواره ما را به بسیجی واقعی بودنشان نشان دادهاند) همان است كه تو تا جان در بدن داشتي، مصداقش بودي و حالا، نمادش و آن چيزي نيست جز ولايت.
⚪️ روزگاري گفتي
هركه مي خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند و امروز اگر ميخواهي بداني از احوالات آنان كه وصفشان ميكنیم، بايد مصاديقشان را در افسانههاي پادشاهان بيابي و كاخهاي خضراء و حمراء و بيضي! روي لباس خاكيشان، خاك نشسته و شوق
گمنامي آنان، گم شده! حالا ديگر به كمتر از رداي خلافت رضايت نميدهند و در پي
شهرتاند. كاش ميشد كه خودت سرگذشتشان را با قلم برانات روايت ميكردي و بجاي "
انفطارصورت"، ا
نقلاب سيرت شان را مينوشتي! اما صد حيف و حسرت كه اين ايام، طنازان و عشوهگران گوي سبقت را براي نماياندن خود در اين
"جعبه جادو" چنان از هم مي ربايند كه نيمه شبها هم نوبت به"
روايت فتح" نميرسد.
⚫️ كاش بودي تا خنجر قاتل را از گلوي
فرهنگ مظلوم برگيري ، چون اينجا همه يا در پي آنند كه از نمد براي خود كلاهي ببافند و يا نهايت كارشان اين است كه آن دوربيني را كه تو همچون سلاح به دوش ميگرفتي تا تانك تهاجم فرهنگي را معدوم كني به دست كارگردان نمايان بسپارند تا رقص شيطان با ساز بيعفتي را به نام كالاي فرهنگي به خورد مردم بدهند و اگر از
فرهنگ ايثار و شهادت بپرسي بايد بگويم كه تيتر مصاحبههاي آقايان است و غير از آن برايشان كاربردي ندارد چراكه چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند...
🔺درپايان اين قصه پر غصه كه از ابتدا و انتهايش جز گلايه يافت نميشود، بايد بگويیم كه هرچند سنگيني اين بغضها نه فقط كلام كه راه نفس را نيز به تنگ آورد اما تمام دلخوشي ما همان سيدي است كه كلامش اميد بخش دلهاست و لبخندش صفاي جانها.
📎 والسلام من تبع الهدی - جمعی از جوانان بسیجی این سرزمین
#نامه🆔 @basijaut