🕊دستِ مسیحا رسید بر نظرِ کور ما
شورِ جوانی دَمید در تنِ رنجور ما
گر چه دل آزرده از ، یارِ سفر کرده بود
حکم ِ جدایی نداشت فاصله ی دور ما
آنکه به دستانِ عشق ، سازِ مرا کرده کوک
رشته ی گیسوی خود ، بسته به تنبورِ ما
طالبِ چنگالِ باز ، گر چه بسی طعمه بود
جز تو شکاری نبود ، در هوس ِ تور ما
ما دگر از مَسندِ قصر غمی فارغیم
گوشه ی آغوش توست خانه ی مسرور ما
تا که شدم حاکم ِ وادی چشمانِ مست
تاجِ تواضع نشست بر سرِ مغرورِ ما
باده ی دیرینِ راز ، خُمره ی دل کرده باز
نعره به مستان زند ، وصلتِ مستورِ ما
از به خود آ تا خدا ، راه زیادی که نیست
هر دو یکی بودُ و بس ، مقصدُ و منظورِ ما
ای که از افشاگری ، بر سرِ دارَم بَری
سنگِ جهالت مزن ، بر سرِ منصورِ ما
#میثم_پیران❣ 🌟t.center/Avaye_Pardis