🕊بیدل دهلوی!
هیچ کس پروای رنج دیگری در سر نداشت
شهر غیر از لاف زن های سخن پرور نداشت
در مدایح شاعران را شعرهای خوب بود
هیچ کس اما ز درد و رنج شعر تر نداشت
آسمان عشق بازی آبی ای آرام بود
صد کبوتر بود اما صد کبوتر پر نداشت
دختری خود را ز رنج بی لباسی کشته بود
او برای درک رنج خویشتن مادر نداشت
یک نفر ویلای پهنی در شمال شهر داشت
مرده بود و آرزوی دیگری در سر نداشت
یک نفر با فقر خود می ساخت از بهر خدا
یک نفر هم غیر پول و مال پیغمبر نداشت
یک نفر بود ادعا می کرد فرزند خداست
غیر اموال خدا چیزی ز دنیا بر نداشت!
یک نفر هی داد می زد در طریق عدل و داد
داد و بیدادش ولی جز خاک و خاکستر نداشت
در بیابان های تنهایی تلف شد یک نفر
جرعه ای از عشق در یک عالمه ساغر نداشت
یک نفر دیوار بود از شش جهت بی پنجره
تیشه ای اما برای افتتاح در نداشت
یک نفر چون سنگ در راه خدا بنشسته بود
نغمه ای در گوش از آواز جوی و جر نداشت
یک نفر استاد انواع فنون حرف بود
لیک از بهر شنفتن جز دو گوش کر نداشت
یک نفر می جست پالان در دکان مولوی
یک نفر که جز به دالان خیالش خر نداشت
یک نفر بیدل میان دهلی ما مانده بود
او برای شعر خوانی دستک و دفتر نداشت
#عبدالرسول_عمادیآوای پردیس🎻