🕊پر می زند کبوتر خیالت
در آسمان آبیِ شبهای دلم
دلی تنها تر از پرستویِ آشیان گم کرده
بی تاب تر از ماهیان افتاده در خاک
عطشناک و چشم انتظار
اشک بر مژگان در قاب پنجره
نه بوسه ای که سیرابم سازد
نه آغوشی که سرپناهم باشد
غرق در رویای با تو بودن
در ساحل دریایی مواج و
شبی بارانی
زیر خیمه ی گیسوان رقصان در باد
مست از عطر خوشه های شالیزار
با زمزمه های ایلیاتی
کاش طوفانی بر آید و بشکند
دیوار فاصله ها را
#شاهدسنقریآوای پردیس🎼