سقوط تمدن و ويرانى يك اجتماع از موقعى آغاز ميشود كه بيمارىِ اختيارىِ ظلم، شروع به گستردن ريشه هاى خود كند؛ خواسته هاى حياتى مردم مورد بي اعتنايى قرار گيرد؛ استثمار و بهره كشى كه انسانها را از «كَس» به «چيز» پايين مي آورد، شيوع پيدا كند؛ هيچ روزى به وجود نيايد كه فردايى قابل محاسبه در دنبال خود داشته باشد؛ رنگِ حياتىِ حق و باطل مات شود و واقعيتى مشخص به نام حق، و ضد واقعيتى معين به نام باطل وجود نداشته باشد؛ هدفها و وسيله ها به هم خورده، ارزشها پيرو اراده هاى معدودى از انسانها قرار گيرد؛ قوانين سازنده نه تنها از فعاليت خنثى شوند، بلكه آلت دست اقويا قرار داشته باشد.
سقوط تمدن و ويرانى يك اجتماع از موقعى آغاز ميشود كه بيمارىِ اختيارىِ ظلم، شروع به گستردن ريشه هاى خود كند؛ خواسته هاى حياتى مردم مورد بي اعتنايى قرار گيرد؛ استثمار و بهره كشى كه انسانها را از «كَس» به «چيز» پايين مي آورد، شيوع پيدا كند؛ هيچ روزى به وجود نيايد كه فردايى قابل محاسبه در دنبال خود داشته باشد؛ رنگِ حياتىِ حق و باطل مات شود و واقعيتى مشخص به نام حق، و ضد واقعيتى معين به نام باطل وجود نداشته باشد؛ هدفها و وسيله ها به هم خورده، ارزشها پيرو اراده هاى معدودى از انسانها قرار گيرد؛ قوانين سازنده نه تنها از فعاليت خنثى شوند، بلكه آلت دست اقويا قرار داشته باشد. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 3