الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_زینال
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐
💐
#شب_جشن
ولادت #خاتم_الانبیاء

🔶 روزهای آخر آبانماه سال 65 مصادف با ایام ولادت #حضرت_ختمی_مرتبت و امام صادق علیهم السلام بود.
یکی دو ماه بود که عملیات نرفته بودیم و گردان نیروی جدید گرفته بود و مشغول آموزش بودند.
بخشی از #بچه_های_تخریب در منطقه #عملیات_کربلای_2 در پیرانشهر و یه تعداد هم مشغول #مین_گذاری در #جزیره_مجنون مقابل خط پدافندی لشگرسیدالشهداء(ع) بودند.
چون مقدمات عملیات بعدی در حال انجام بود بخشی از بچه های تخریب هم کنار #رودخانه_دز در حال تمرین غواصی و آموزش های آبی و خاکی بودند.
شب ولادت پیامبر و امام صادق علیهم السلام فرصتی شد تا اکثر نیروهای تخریب در #حسینیه_الوارثین جمع شوند
جشن با شکوهی به پا شد. اونجا هم بگ و مگو بود که بچه ها حین سرود خوندن کف بزنند یا نزنند.
من که در این برنامه میخوندم اصراری بر کف زدن نداشتم
و #شهید_زینال_حسینی هم که فرمانده ما بود اعتراضی به کف زدن بچه ها نداشت.
در حین سرود خوندن بعضی ها دو انگشتی کف میزدند و زیر چشمی به هم نگاه میکردند تا اینکه #شهید_محمد_مرادی جلسه رو دست گرفت. ابتدا یه آه کشید تا همه ی توجه ها رو به خودش جلب کنه و بعد دستهاش رو بالا آورد و شروع کرد به کف زدن و یه عده نوچه هاش هم همراهی کردند و جلسه رو از دست ما گرفت.
اون شب بچه ها خیلی شادی کردن.

#شهید_محمد_مرادی در 19 دیماه سال 1365و در #عملیات_کربلای_5 به عنوان #تخریبچی به #گردان_امام_سجاد(ع) مامور شد و در نبرد نزدیک با دشمن بعثی در داخل #5_ضلعی به شهادت رسید.
یاد همشون بخیر
راوی: جعفرطهماسبی
💐
💐💐💐💐💐💐💐
@alvaresinchannel
#یادش بخیر
روزهایی که باشهدامیرفتیم پابوس #امام_هشتم
سال های دفاع مقدس بعدازهر عملیات به پابوس امام رضا(ع)میرفتیم
🔶 تابستان سال 1364بعدازعملیات عاشورای 3 با دودستگاه اتوبوس عازم مشهدشدیم
از تهران یک کامیون بار زدیم که تعدادی چادر و پتو و لوازم مورد نیاز همراه بردیم و بعد از رسیدن به مشهد داخل پارک ملت مشهد چادرها رو برپا کردیم.مامورهای شهرداری اومدند و نگذاشتند اما ما تعدادمون زیاد بود.
روزها میرفتیم زیارت و شب ها هوا که تاریک میشد توی پارک ملت جنگ و دعوا داشتیم.
بعضی از جوون های مشهدی توی پارک بزن برقص میکردند و ما تحمل نداشتیم و دعوا مرافه میکردیم.
چه روزهای خوبی بود
مشهد هم که بودیم یه تعداد برای نگهبانی از چادرها میموندند تا مشکلی پیش نیاد.
با اتوبوس نمیگذاشتند فاصله طولانی پارک ملت رو تا حرم بریم و مجبور بودیم 60 نفر جوان بریزیم بالای کامیون و زیارت امام رضا(ع) با اعمال شاقه بود.
یاد همه ی اون بچه ها بخیر که تعدادی از اون ها در عملیات بعدی که والفجر8 بود شهید شدند.
🔴تصویر بالا برای اون سفر است و #شهید_زینال_حسینی و #شهید_حسن_مقدم مونده ان تا از چادرها مواظبت کنند.
(جعفرطهماسبی)
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.
فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃🌷
#عید_سال_1366
#نصیحت_ها_و_وصیت_های_فرمانده_در_آخرین_نوروز
#شهید_زینال_حسینی
فرمانده تخریب لشگر10
مقر #شهید_پوررازقی

سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع تحویل سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
بعد از تحویل سال نوبت به سخنرانی فرمانده ما #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_الحسینی رسید. البته ایشون امتناع میکرد و گفت حرفی ندارم و چون بچه ها اصرار کردن مطالب زیبایی بیان نمود که با هم نوش جان میکنیم:

گفتیم که خدمت عزیزان چی بگیم اول سال 66 دیدیم یک پرنده وارد حسینیه شد و خودش را به در و دیوار زد و از روزنه ای رفت.این پرنده رو دیدیم وگفتیم یک حدیث اخلاقی بگیم وربطش بدهیم به این پرنده...
رسول الله(ص) فرمودند حسن الخلق نصف الدین..کسی که خلق و خویش خوب و اسلامی باشد نصف دینش رو کسب کرده.
خیلی حدیث کوتاه و بسیار مفیده واگر به آن عمل کنیم دستمون رو میگیره ومیتونیم از در بهشت وارد بشویم وخودمون رو از جهنم خلاص کنیم مثل این پرنده که موفق شد از اینجا خلاص بشه..
#خلاصه_اینکه_جای_ما_بهشته_نه_این_دنیا باید تلاش کنیم که از حصار خلاص شویم وپرواز کنیم و رها شویم...
ما سیدها رو جهنم نمیبرند ماها رو به زمهریر میبرند وما هم باید دنبال روزنه ای باشیم تا خلاصی پیدا کنیم.
پرنده ای که وارد شد و حواسش رو جمع کرد و به محض دیدن یک سوراخ روی چادر خودش رو نجات داد.
اگرحواسمون رو جمع کنیم به فرموده رسول خدا(ص) حسن خلق میتواند روزنه ای برای نجات باشه و اول سال نو به پیامبر قول بدهیم وعرض کنیم یارسول الله یا امین الله یا نبی الله در این روز اول سال 1366 به شما قول میدهیم به علی علیه السلام و یازده فرزندش قول میدهیم که دیگه از امروز سعی کنیم #همیشه_بر_نفسمون_غالب_بشیم وخلق و خویی که شما میخواهی داشته باشیم...
روز اول سال نو حدیثی گفتیم و تا آخر سال توی ذهنتون میمونه و انشاءالله تا آخرسال به آن عمل میکنیم
برادرها همه حدیث رو یاد گرفتید؟؟؟؟؟
برای اینکه بهتر توی ذهنتون بمونه مثل وقت هایی که مدرسه میرفتیم با هم میخونیم...
قال رسول الله (ص) حسن الخلق نصف الدین
برادرها این یک هدیه ای باشه برای سال جدید و محور دوم صحبت همانطور که میدونید و اطلاع دارید..

"سید حرفش رو قطع کرد تا بچه ها محور دوم حرفهاش رو حدس بزنند"

"حاج رمضون خلیلی گفت: پرنده ای که اومد مژده پیروزی آورد....همه گفتند انشاءالله"

سید محمد ادامه داد : الحمدلله برادرها در جریان هستند که کارما به مشکل خورده بود از جهت وظایف سازمانی تخریب که این مشکل با تلاش دوستان رفع شده وآماده برای کار جدید هستیم و منتظر هستیم تا به ما ابلاغ شود تا ماموریت خودمون رو انجام بدهیم...کار آماده شده و شناسایی به حد کفایت رسیده و دستور این است که راه کار قفل شود وکسی تردد نکنه....
نسبت به کار لشگر هم اطلاع دارید که گردانهای لشگر برای مرخصی به تهران رفتند وبرای ماموریت جدید تجدید قوا کنند ...بیشتر از این نمیتوانم برای شما توضیح دهم ما هم برای مرخصی کوتاه مدت به تهران میرویم و برادرها وسایل سفر رو مهیا کنید....
در ضمن دوستانی که ماموریتشون تمام شده اختیار دارند که تسویه کنند و بعد از این مهلت ما برای کار طولانی مدتی که در پیش داریم از تسویه به دوستان معذوریم.

🍃🌷
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

@alvaresinchannel
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐
💐
#شب_جشن
ولادت #خاتم_الانبیاء

🔶 روزهای آخر آبانماه سال 65 مصادف با ایام ولادت #حضرت_ختمی_مرتبت و امام صادق علیهم السلام بود.
یکی دو ماه بود که عملیات نرفته بودیم و گردان نیروی جدید گرفته بود و مشغول آموزش بودند.
بخشی از #بچه_های_تخریب در منطقه #عملیات_کربلای_2 در پیرانشهر و یه تعداد هم مشغول #مین_گذاری در #جزیره_مجنون مقابل خط پدافندی لشگرسیدالشهداء(ع) بودند.
چون مقدمات عملیات بعدی در حال انجام بود بخشی از بچه های تخریب هم کنار #رودخانه_دز در حال تمرین غواصی و آموزش های آبی و خاکی بودند.
شب ولادت پیامبر و امام صادق علیهم السلام فرصتی شد تا اکثر نیروهای تخریب در #حسینیه_الوارثین جمع شوند
جشن با شکوهی به پا شد. اونجا هم بگ و مگو بود که بچه ها حین سرود خوندن کف بزنند یا نزنند.
من که در این برنامه میخوندم اصراری بر کف زدن نداشتم
و #شهید_زینال_حسینی هم که فرمانده ما بود اعتراضی به کف زدن بچه ها نداشت.
در حین سرود خوندن بعضی ها دو انگشتی کف میزدند و زیر چشمی به هم نگاه میکردند تا اینکه #شهید_محمد_مرادی جلسه رو دست گرفت. ابتدا یه آه کشید تا همه ی توجه ها رو به خودش جلب کنه و بعد دستهاش رو بالا آورد و شروع کرد به کف زدن و یه عده نوچه هاش هم همراهی کردند و جلسه رو از دست ما گرفت.
اون شب بچه ها خیلی شادی کردن.

#شهید_محمد_مرادی در 19 دیماه سال 1365و در #عملیات_کربلای_5 به عنوان #تخریبچی به #گردان_امام_سجاد(ع) مامور شد و در نبرد نزدیک با دشمن بعثی در داخل #5_ضلعی به شهادت رسید.
یاد همشون بخیر
راوی: جعفرطهماسبی
💐
💐💐💐💐💐💐💐
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.
فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
دست خط #شهید_زینال_حسینی فرمانده تخریب لشگر10
تقسیم بندی بچه های تخریب برای ماموریت های #عملیات_عاشورای_3
مردادماه 1364
#شهیدان:
رضا صمدیان
توحید ملازمی
مهدی کریمی
صاحب علی نباتی
حاج رسول فیروزبخت
حسین مصیبی
حاج قاسم اصغری
رحمان میرزازاده
علیرضا طهانی
مهدی اسماعیل پور
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#معبری_که_با_توسل_به_اهلبیت_باز_شد
#عملیات_کربلای_یک
#آزاد_سازی_شهر_مهران
10 تیرماه 1365

راوی: ✍️✍️✍️ #شهید_زینال_حسینی
فرمانده گردان تخریب لشگر10

یکی از معبرهای ما در شب #عملیات_کربلای_یک ، معبر عبور رزمندگان #گردان_علی_اصغر_علیه_السلام که مسوولیت اون معبر به #شهید_امیر_مسعود_تابش سپرده شده بود.
این شهید تعریف میکرد که شب عملیات نیروها رو در شیاری که نزدیک معبر بود خواباندیم وبا #بچه_های_تخریب به سمت موانع و میدان مین حرکت کردیم.
پای میدان مین که رسیدیم مشاهده کردیم که نگهبان دشمن داره پشت میدان مین قدم میزند و ما هم خود را مخفی کردیم و منتظر موندیم که نگهبان از اونجا دور بشه.
طولانی شدن حضور نگهبان و تاخیر در زدن معبر داشت نگران کننده میشد.
نگهبان عراقی مقابل معبر ما به سمت راست و چپ میرفت و گاهی هم به نقطه ای خیره میشد. انگار از حضور ما اطلاع پیدا کرده بود.
از طرف دیگه هم سر و صدا در اطراف معبر ما زیاد میومد مثل اینکه در نزدیکی معبر ما و داخل میدون مین نیروهای مهندسی دشمن مشغول کار گذاشتن #بشگه_های_انفجاری(فوگاز) بودند.
ساعت داشت میگذشت و ما هنوز معبر رو شروع نکرده بودیم.
شهید تابش میگفت: یه مقدار از معبر فاصله گرفتیم و با #بچه_های_تخریب در یک گوشه ای بدور از چشم دیگر رزمنده ها دقایق کوتاهی متوسل به اهل بیت علیهم السلام شدیم و برگشتیم پشت موانع برای معبر زدن که دیدیم نگهبان عراقی داره از معبر دور میشه و سریع با #بچه_های_تخریب معبر رو زدیم و لطف خدا و عنایت اهل بیت (ع) جوری به مدد ما آمدند که معبر ده دقیقه زودتر از اعلام رمز عملیات به اتمام رسید.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#عجب_شعاری
حاج آقا فضلی نقل میکرد
سید محمد کم حرف و پرکار بود
هرجا که سختی کار بیشتر میشد همونجا حاضر بود
#شهید_زینال_حسینی بهترین گزینه بود که بعداز شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان به فرماندهی #تخریب_لشگر_10 منصوب شد.
🔶 یک کار بی نظیر سال 66 انجام داد دشمن داشت پاتک میکرد که ارتفاع #شو_شو و #گلان رو در منطقه ماووت پس بگیرد.
من از سید محمد یک خواهش کردم
گفتم سید حالا که با این همه سختی این ارتفاعات رو گرفتیم بروید با #بچه_های_تخریب مانع پاتک دشمن شوید و نگذارید دشمن ارتفاعات رو بالا بیاید.
این رو که گفتم سید با صلابت گفت:
تا تاریخ تاریخ است #دشمن_از_اینجا_بالا_نمی_آید.
سردار شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 و جانشین تیپ عاشورای لشگر 10 بود که در 15 تیرماه 1366 در عملیات نصر 4 بر فراز قله های مشرف به شهر ماووت به شهادت رسید
@alvaresinchannel
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃🌷
#نصیحت_ها_و_وصیت_های_فرمانده_در_آخرین_نوروز
#شهید_زینال_حسینی
فرمانده تخریب لشگر10
مقر #شهید_پوررازقی

سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع تحویل سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
بعد از تحویل سال نوبت به سخنرانی فرمانده ما #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_الحسینی رسید. البته ایشون امتناع میکرد و گفت حرفی ندارم و چون بچه ها اصرار کردن مطالب زیبایی بیان نمود که با هم نوش جان میکنیم:

گفتیم که خدمت عزیزان چی بگیم اول سال 66 دیدیم یک پرنده وارد حسینیه شد و خودش را به در و دیوار زد و از روزنه ای رفت.این پرنده رو دیدیم وگفتیم یک حدیث اخلاقی بگیم وربطش بدهیم به این پرنده...
رسول الله(ص) فرمودند حسن الخلق نصف الدین..کسی که خلق و خویش خوب و اسلامی باشد نصف دینش رو کسب کرده.
خیلی حدیث کوتاه و بسیار مفیده واگر به آن عمل کنیم دستمون رو میگیره ومیتونیم از در بهشت وارد بشویم وخودمون رو از جهنم خلاص کنیم مثل این پرنده که موفق شد از اینجا خلاص بشه..
#خلاصه_اینکه_جای_ما_بهشته_نه_این_دنیا باید تلاش کنیم که از حصار خلاص شویم وپرواز کنیم و رها شویم...
ما سیدها رو جهنم نمیبرند ماها رو به زمهریر میبرند وما هم باید دنبال روزنه ای باشیم تا خلاصی پیدا کنیم.
پرنده ای که وارد شد و حواسش رو جمع کرد و به محض دیدن یک سوراخ روی چادر خودش رو نجات داد.
اگرحواسمون رو جمع کنیم به فرموده رسول خدا(ص) حسن خلق میتواند روزنه ای برای نجات باشه و اول سال نو به پیامبر قول بدهیم وعرض کنیم یارسول الله یا امین الله یا نبی الله در این روز اول سال 1366 به شما قول میدهیم به علی علیه السلام و یازده فرزندش قول میدهیم که دیگه از امروز سعی کنیم #همیشه_بر_نفسمون_غالب_بشیم وخلق و خویی که شما میخواهی داشته باشیم...
روز اول سال نو حدیثی گفتیم و تا آخر سال توی ذهنتون میمونه و انشاءالله تا آخرسال به آن عمل میکنیم
برادرها همه حدیث رو یاد گرفتید؟؟؟؟؟
برای اینکه بهتر توی ذهنتون بمونه مثل وقت هایی که مدرسه میرفتیم با هم میخونیم...
قال رسول الله (ص) حسن الخلق نصف الدین
برادرها این یک هدیه ای باشه برای سال جدید و محور دوم صحبت همانطور که میدونید و اطلاع دارید..

"سید حرفش رو قطع کرد تا بچه ها محور دوم حرفهاش رو حدس بزنند"

"حاج رمضون خلیلی گفت: پرنده ای که اومد مژده پیروزی آورد....همه گفتند انشاءالله"

سید محمد ادامه داد : الحمدلله برادرها در جریان هستند که کارما به مشکل خورده بود از جهت وظایف سازمانی تخریب که این مشکل با تلاش دوستان رفع شده وآماده برای کار جدید هستیم و منتظر هستیم تا به ما ابلاغ شود تا ماموریت خودمون رو انجام بدهیم...کار آماده شده و شناسایی به حد کفایت رسیده و دستور این است که راه کار قفل شود وکسی تردد نکنه....
نسبت به کار لشگر هم اطلاع دارید که گردانهای لشگر برای مرخصی به تهران رفتند وبرای ماموریت جدید تجدید قوا کنند ...بیشتر از این نمیتوانم برای شما توضیح دهم ما هم برای مرخصی کوتاه مدت به تهران میرویم و برادرها وسایل سفر رو مهیا کنید....
در ضمن دوستانی که ماموریتشون تمام شده اختیار دارند که تسویه کنند و بعد از این مهلت ما برای کار طولانی مدتی که در پیش داریم از تسویه به دوستان معذوریم.

🍃🌷
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
تصویر اولین روز از #عملیات_والفجر_8

کانال خط اول ام الرصاص خیلی کم عرض بود
دو نفر به سختی از کنار هم رد میشدند
این کانال ها هر 50 متر به صورت زیکزاک شکسته میشد و ادامه پیدا میکرد.
و سنگرهای اجتماعی در کنج این مسیر قرار داشت

این تصاویر مربوط به روز 21 بهمن 64 موقع نماز در جزیره ام الرصاص است که با عنوان حزب الله از مجموع روایت فتح توسط شهید آوینی تهیه و پخش شد.
بچه هایی که داخل کانال هستند با شنیدن اذان مهیای نماز میشوند.
در گوشه ای از کانال #تخریبچی_شهید_حاج_موسی_انصاری با پشت خمیده مشغول نماز است.
شهید حاج موسی به صورت مادرزادی پشتش خمیده بود اما این مشکل جسمی او را از همراهی با مجاهدان خدا دور نکرد.
به جرات میتوان گفت که یکی از عملیاتی ترین تخریبچی های لشگر10 به اعتراف فرمانده تخریب #شهید_زینال_حسینی همین حاج موسی بود.
🔴 شهید موسی انصاری در عملیات کربلای یک و در فتح مهران در حال باز کردن معبر برای گردان خط شکن المهدی(ع) با آتش خمپاره دشمن که در نزدیکی معبر اصابت کرد به شهادت رسید
روحش شاد.
@alvaresinchannel
❇️ #ویژه_نامه_عملیات_والفجر_8
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در 34 سال پیش
🍃🌷قبل از #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی

زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم و بعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود.
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.

مسوولیت آموزش و تمرینات #بچه_های_تخریب در آب با #شهید_زینال_حسینی و #شهید_اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از #بچه_های_تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.
با راهنمایی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی و کمک #بچه_های_مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند . این کار تمیرینی بود برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل #جزیره_ام_الرصاص.

بچه های تخریب برای منهدم کردن #هشت_پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند. داخل این نوارها خرج انفجاری C4 سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_عملیات و تخریب و سایر #غواصان_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
یاد اون روزهای خوب بخیر

🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐
💐
#شب_جشن
ولادت #خاتم_الانبیاء

🔶 روزهای آخر آبانماه سال 65 مصادف با ایام ولادت #حضرت_ختمی_مرتبت و امام صادق علیهم السلام بود.
یکی دو ماه بود که عملیات نرفته بودیم و گردان نیروی جدید گرفته بود و مشغول آموزش بودند.
بخشی از #بچه_های_تخریب در منطقه #عملیات_کربلای_2 در پیرانشهر و یه تعداد هم مشغول #مین_گذاری در #جزیره_مجنون مقابل خط پدافندی لشگرسیدالشهداء(ع) بودند.
چون مقدمات عملیات بعدی در حال انجام بود بخشی از بچه های تخریب هم کنار #رودخانه_دز در حال تمرین غواصی و آموزش های آبی و خاکی بودند.
شب ولادت پیامبر و امام صادق علیهم السلام فرصتی شد تا اکثر نیروهای تخریب در #حسینیه_الوارثین جمع شوند
جشن با شکوهی به پا شد. اونجا هم بگ و مگو بود که بچه ها حین سرود خوندن کف بزنند یا نزنند.
من که در این برنامه میخوندم اصراری بر کف زدن نداشتم
و #شهید_زینال_حسینی هم که فرمانده ما بود اعتراضی به کف زدن بچه ها نداشت.
در حین سرود خوندن بعضی ها دو انگشتی کف میزدند و زیر چشمی به هم نگاه میکردند تا اینکه #شهید_محمد_مرادی جلسه رو دست گرفت. ابتدا یه آه کشید تا همه ی توجه ها رو به خودش جلب کنه و بعد دستهاش رو بالا آورد و شروع کرد به کف زدن و یه عده نوچه هاش هم همراهی کردند و جلسه رو از دست ما گرفت.
اون شب بچه ها خیلی شادی کردن.

#شهید_محمد_مرادی در 19 دیماه سال 1365و در #عملیات_کربلای_5 به عنوان #تخریبچی به #گردان_امام_سجاد(ع) مامور شد و در نبرد نزدیک با دشمن بعثی در داخل #5_ضلعی به شهادت رسید.
یاد همشون بخیر
راوی: جعفرطهماسبی
💐
💐💐💐💐💐💐💐
@alvaresinchannel
▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
▪️🌹▪️🌹
▪️🌹
#چند_کلمه_به_یاد_رفیق

🔶 محمد فرد از همسنگرهای خوب ما بود
کسی که با دیدنش قلبا خوشحال میشدی
او یک لحظه آروم و قرار نداشت
بعد از #عملیات_کربلای_1 توی مقر قلاجه به جمع #بچه_های_تخریب_لشگر10 اضافه شد
البته او قبلا هم جبهه بود
از وقتی اومد تخریب مدام دنبال کارهای فرهنگی بود
اولین باری که اومدیم تهران مرخصی ، موقع برگشت دیدیم ساکش رو پر کرده از سر بند و نوارهای پارچه ای که روش نوشته بود یا فاطمه الزهراء(س). اون پارچه ها رو تکه تکه کرد و تقریبا اکثر بچه های گردان روی لباس، بالای جیب پیراهن ها دوختند.
بعد از عید سال 66 که تهران اومدیم در این چند روز که تهران بودیم پیگیر یک آرم و لوگو شد برای #تخریب_لشگر_10.
و این آرم معروف #الوارثین رو طراحی کرد و روی پارچه های جیبی چاپ کرد و به جبهه آورد و با موافقت فرمانده شهید ما شهید زینال حسینی بچه ها روی جیب لباس هاشون دوختند.
سال 66 بود و جنگ وارد مرحله تازه ای شده بود و فرماندهان این نیاز را احساس کردند که بچه های تخریب که در تهران مشغول درس و زندگی بودند سازماندهی کرده و برای عملیات ها فراخوان کنند و به همین منظور با پیشنهاد شهید زینال حسینی و پیگیری برادر فرد دفتر پشتیبانی گردان در پادگان ولیعصر تهران با مسوولیت برادر فرد راه اندازی و شروع به کار کرد و در همین ایام پیشنهاد #هیات_الوارثین برای جمع شدن بچه های تخریب در تهران داده شد و این پیشنهاد چند روز بعد در موقعیت الوارثین توسط #شهید_زینال_حسینی فرمانده تخریب مطرح شد و قرار شد این جلسه در تهران فعال شود .
تیرماه سال 66 فرمانده ما به شهادت رسید و مردادماه سال 67 بعد از اتمام جنگ #هیات_الوارثین در منزل برادر فرد با حضور جمع زیادی از همسنگران تخریبچی لشگر10 برگزار شد که تا به امروز ادامه دارد.
روح برادر عزیز و دوست داشتنی
#جانباز_تخریبچی_برادر_محمد_فرد شاد باشه
در جهلمین روز عروج ملکوتی این عزیز گردهم میائییم
(جعفر طهماسبی)
@ALVARESICHANNEL
#یادش بخیر
روزهایی که باشهدامیرفتیم پابوس #امام_هشتم
سال های دفاع مقدس بعدازهر عملیات به پابوس امام رضا(ع)میرفتیم
🔶 تابستان سال 1364بعدازعملیات عاشورای 3 با دودستگاه اتوبوس عازم مشهدشدیم
از تهران یک کامیون بار زدیم که تعدادی چادر و پتو و لوازم مورد نیاز همراه بردیم و بعد از رسیدن به مشهد داخل پارک ملت مشهد چادرها رو برپا کردیم.مامورهای شهرداری اومدند و نگذاشتند اما ما تعدادمون زیاد بود.
روزها میرفتیم زیارت و شب ها هوا که تاریک میشد توی پارک ملت جنگ و دعوا داشتیم.
بعضی از جوون های مشهدی توی پارک بزن برقص میکردند و ما تحمل نداشتیم و دعوا مرافه میکردیم.
چه روزهای خوبی بود
مشهد هم که بودیم یه تعداد برای نگهبانی از چادرها میموندند تا مشکلی پیش نیاد.
با اتوبوس نمیگذاشتند فاصله طولانی پارک ملت رو تا حرم بریم و مجبور بودیم 60 نفر جوان بریزیم بالای کامیون و زیارت امام رضا(ع) با اعمال شاقه بود.
یاد همه ی اون بچه ها بخیر که تعدادی از اون ها در عملیات بعدی که والفجر8 بود شهید شدند.
🔴تصویر بالا برای اون سفر است و #شهید_زینال_حسینی و #شهید_حسن_مقدم مونده ان تا از چادرها مواظبت کنند.
(جعفرطهماسبی)

@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#بیاد_یک_همسنگر_سفر_کرده
3 سال قبل از همسنگر عزیزم #حاج_محمد_فرد خواستم چند کلامی در خصوص تاسیس #هیات_الوارثین بنویسه
آخه حاج محمد از موسسین این جلسه بود.
از همون سال 66 که هنوز فرمانده ما #شهید_زینال_حسینی شهید نشده بود چندین بار پیشنهاد داشت که ما یک هیات در تهران داشته باشیم و این جلسه محل ارتباط بچه های تخریب باشه و در ایام عملیات ها و ماموریت ها از بچه ها استفاده کنیم و مشکل نیروی تخریبچی آماده عملیات نداشته باشیم.
از همون موقع در تهران امکاناتی فراهم کرد تا هیات پا بگیره.
سال 67 که در #حلبچه خیلی از بچه های تخریب لشگر10 شیمیایی شدند مجبور بودیم برای درمان مدت زیادی تهران بمونیم و این مسئله نیازمندی به ارتباط با هم رو بیشتر کرد و هسته اولیه هیات در منزل ایشون که تازه ساز بود و زیر زمین منزل پدریشون رو با نام بیت الرقیه(س) زینت داده بودند تشکیل شد.
و اون هیات تا به امروز ادامه داره
هیات الوارثین قدیمی ترین و مستمر ترین هیات رزمندگان لشگر10 میباشد
و این جلسه معنوی از باقیات و صالحات حاج محمد فرد عزیز است
روحش شاد و حشرش با شهدا و سیدالشهداء(ع)
(جعفر طهماسبی)
@alvaresinchannel
سماجت_شهید_زینال_حسینی_با_شهید_رستگار.mp4
815.4 KB
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#حتما_گوش_بدید
اینها اسناد دفاع مقدس است
انتشار بعد از 38 سال
🔴 بگو مگوی فرمانده 20 ساله تخریب #شهید_زینال_حسینی
قبل از #عملیات_والفجر_2 با فرمانده #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام شهید حاج کاظم رستگار در خصوص دادن نیرو به گردان تخریب.

@alvaresinchannel
Ещё