من عاشق چشمان تو با جام شرابم
دیوانه لب های تو با فعل صوابم
هربار که موهای تواز قامت شعرگفت
در قافیه شعر نوشتم که خرابم
ابروی توکه حالت افسون کش مادید
مخمور شد و گفت که چرا طره نابم
هیهات که ازعطر تنت مشک نوشته
از دامن گلدار تو من فصل گلابم
دیدار من و توهمه جا رونق رویاست
فی الحال همان عکس شده منجی قابم
صد فصل بهار موی ترا رنگ اگر کرد
ان مشکی زاغ گفته که درهرتب وتابم
بازیچه چشمان خدا بود ولی حیف
عشق من و تو گفت که در فکر نقابم
اسس کوچک