🌐جدال بر سر «زنان»؛ ریشههای عربی و غربی
راوی
#اندیشه ، محمدحسین مصلایی:
این روزها با پیشرویهای طالبان در افغانستان، بحث درباره نسبت اسلام و حقوق زنان رونق بیشتری یافته است.
در اوایل دهه نود میلادی نیز با ظهور طالبان این بحث شدت گرفته بود. همان سالها پروفسور لیلا احمد (متولد ۱۹۴۰ در قاهره)؛ متفکر معاصر مصری و استاد دانشگاه هاروارد کوشید در بخشی از کتاب «
زنان و جنسیت در اسلام» از خلال بررسی تاریخی نشان دهد که طی چه فرایندی «حجاب» به عنوان «وضعیت معاصر» برساخته شده و در پیوند با چه مقولاتی و چگونه «مسأله» شده و همچنان مسأله مانده است.
با آغاز نفوذ اقتصادی غرب در خاورمیانه و گشایش جوامع خاورمیانهای به جریان
اندیشه و آرای سیاسی غرب در قرن نوزدهم، افقهای فکری پدید آمد که به افشای نهادهای اجتماعی محدودیتزا و گشایش فرصتهای بیشتر برای زنان منجر شد، اما در سوی دیگر استعمار قرار داشت که به نتایج متفاوتی میانجامید.
استعمار، که در جوامع خودش دشمن فمینیسم بود، زبان فمینیسم را از آن خود کرد و موقعیت زنان در سرزمینهای مستعمره را مویدی بر پستتر بودن آنها نسبت به غرب در نظر گرفت. این امر مردم مستعمرهها را لایق سلطه و فرهنگ آنها را لایق نابودی میکرد. به این ترتیب برای نخستینبار مجادله بر سر فرهنگ حول محور زنان شکل گرفت. این عقیده از جامعه استعماری به سمت جامعههای محلی نیز سرازیر شده و جریان مقاومت اسلامی و استعمار، تصویر یکدیگر را در قبال زنان منعکس میکنند. بنیادگرایان با اتکا بر همان مفروضات، عقاید استعمار را با معکوس کردن آن به چالش گرفته و از نو بحث حفظ سنتها را به ویژه در ارتباط با زنان به عنوان نماد مقاومت دربرابر امپریالیسم استعماری توجیه میکنند. بنابراین مواضعی از سنخ خلوصگرایی و فرهنگ اصیل، صرفاً وارونه کردن کردن ایدهها و تأیید مفروضات استعماری است که در نقطه مقابل آن باورهای دینی را در کسوت اعتقادات سیاسی صورتبندی میکند.
نتیجه تحقق این اهداف، دستکم برای ما که این تجربه تاریخی موجود را از سر میگذرانیم نیازی به وصف ندارد و جلوی چشمانمان حاضر است که این جریانها چگونه با تشکیل حکومت، قواعد مورد نظر خود را در قالب «قانون» به همگان تحمیل کردند.
برای این دولتهای خودکامه نوعاً موضوع زنان و تأکید مجدد بر احیای قوانین و نهادهای جوامع گذشته محوریت دارد. تحمیل قوانین عمیقاً نابرابر و تبعیضآمیز و خشونتهای نظاممند از جمله ویژگیهای این حکومتها در قبال زنان تاکنون بوده است.
ناگفته پیداست که تأثیر وضعیت نامطلوب حقوق بشر و فقدان آزادیها و حقوق سیاسی برای مرد و زن یکسان است اما چیزی که موقعیت به مراتب اسفبارتری برای زنان به بار میآورد این است که آنها نه به خاطر مخالفت سیاسی با نظم مستقر بلکه صرفاً به دلیل زن بودن خود سرکوب و از حقوقشان محروم میشوند.
فهم و تفسیر این گروه از پیام دین و مباحث مورد مناقشه آن، از جمله معنای جنسیت در جوامعی که در آن به قدرت رسیدهاند به عنوان تنها تفسیر مشروع دستبالا را گرفته است، اما نه از آن رو که تنها تفسیر ممکن یا مطلوبترین آنها است، بلکه از آن جهت که در ید صاحبان قدرت سیاسی است، یعنی کسانی که میتوانند قرائتهای دیگر را کفرآمیز تلقی کرده و از اعتبار ساقط کنند. این عبارت بخشی از استدلال منسجم لیلا احمد را درباره پیچیدگی نظام جنسیت و نقش تعیینکننده تفسیر توضیح میدهد که آشکارا این گروه نادیدهاش میگیرد:
«نخست میپندارند که جنسیت در جامعه صدر اسلام و در رفتارها و گفتارهای پیامبر کاملاً خالی از ابهام و به صورت دقیق و مطلق واضح است، و فهم از جنسیت که در متون نوشتاریِ اسلام جریان غالب بیان شده، تنها فهم ممکن و خالی از مناقشه از معنای جنسیت در اسلام است. اما اسنادی که در صفحات پیشین مرور شد، موید هیچ یک از این مفروضات نیست. معنا و بیان اجتماعی جنسیت که در جامعه صدر اسلام در عربستان وجود داشت کاملاً با آنچه در جوامع اسلامی بعدی پدید آمد تفاوت داشت. جامعهای که به طور خاص در صورتبندی گفتارهای مسلط در شکل نهادی، قانونی و وحیانی نقش داشت، عراق دوره عباسی بود. معنای جنسیت در جامعه عباسی (یعنی جامعهای که در آن سنتهای مذاهب و فرهنگها اعم از یهود، مسیحی، و ایرانی به گونهای تفکیکناپذیر در یکدیگر ادغام و جذب
اندیشه اسلامی شدند) و مفهوم خاصی که زن در آن جامعه پیدا کرد، به ادبیات، قانون و نهادهای آن عصر راه یافت و همین محصولات امروزه ستون فقرات
اندیشه اسلام جریان غالب را تشکیل میدهد».
بدینسان لیلا احمد نیز با اتکا به شواهد و استدلالهایی مدعی است که این رویههای زنستیز، بنیانهای محکمی حتی در خودِ قرآن و سنت ندارد.
@rawinews