خدای مهرب️ان

#متن_مکتوب
Channel
Logo of the Telegram channel خدای مهرب️ان
@rahe_asemanPromote
11.82K
subscribers
28.5K
photos
13.6K
videos
6.77K
links
دوست خوبم به خدا که وصل شوی؛ آرامش وجودت را فرا میگيرد‌‌، نه به راحتی می‌رنجی و نه به ‌آسانی می رنجانی.آرامش سهم دل‌هايی که سمت خداست لینک کانال در پیام رسان ایتا: eitaa.com/rahe_aseman ثبت شده فرهنگ وارشاداسلامی http://t.center/itdmcbot?start=rahe_aseman
🌾🌿🌾



امام باقر علیه‌السلام درباره توصیه به والدین می‌فرماید:

حضرت موسی‌ علیه‌السلام سه بار به خداوند عرض کرد: پروردگارا، به من توصیه‌ای کن. حق‌تعالی در هر سه بار فرمود: تو را به خودم سفارش می‌کنم. سپس موسی علیه‌السلام گفت:‌ پروردگارا، به من توصیه‌ای کن. خداوند فرمود: تو را به مادرت سفارش می‌کنم. مجدداً گفت: پروردگارا، به من توصیه‌ای کن. خداوند فرمود: تو را به مادرت سفارش می‌کنم. باز گفت: پروردگارا، به من توصیه‌ای کن. فرمود: تو را به پدرت سفارش می‌کنم. امام باقر علیه‌السلام افزود: از همین رو گفته می‌شود که حق مادر از نیکی، دوسوم و حق پدر یک‌سوم است.

البته باید گفت که در احسان به والدین تفاوتی بین زنده و مرده بودنِ والدین وجود ندارد. این‌گونه نیست که بعد از مرگ پدر و مادر، ارتباط میان آنان و فرزندان بگسلد و بار مسئولیت در قبال آنان از دوش فرزندان برداشته شود؛ چرا که رشتۀ ارتباط والدین و فرزندان گسست ندارد و پیوند آنان پایدار و مستمر است.

▫️کتاب وادی‌مهر، صص ۳۰-۲۸.

#تعامل_و_تکامل
#متن_مکتوب
#کتاب_وادی_مهر
#گزیده


@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾


امام کاظم (ع)مي فرمايد:

«اَللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ‏ الْمُعَارِينَ‏ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ» .
خدايا ايمان مرا ايمان عاريه اي [و موقت] قرار مده و مرا از حد تقصير خارج نكن (تا اينکه هميشه خود را مقصر بدانم).
حضرت مي گويد: خدايا، نکند روزي بيايد که در آن، از حد تقصير بندگي خارج شوم و در پيشگاه تو براي خودم شأن و جايگاهي قائل شوم. مبادا که فراموش کنم موجودي ممکن الوجودم و همواره به تو که واجب الوجود و مستغني از غير خود هستي، نيازمند و وابسته ام. اين سخن امام علي بن ابيطالب (ع) نيز که مي گويد:

«ظَلَمْتُ‏ نَفْسِي‏ وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي» (به خودم ظلم کردم و بر ناداني ام دليري ورزيدم) با همين دو رويکرد بيان شده است؛ يعني از سويي قصد آموزش به مؤمنان را دارد و از سوي ديگر با مقايسۀ ميان الطاف الهي و شيوۀ عبادت سراپا تقصيرِ بندگان، حاوي حس شرم و خجلت است.
جملات سيدالساجدين (ع)در فقرۀ اخير دعا، حاوي اقرار و اعتراف به داشته ها و نداشته هاست. از بهترين شيوه هايي که آدمي را به جايگاهي انساني مي رساند، اقرار و اعتراف است. اعتراف بر دو نوع است: اقرار به داشته ها و محاسن و اقرار به نداشته ها و معايب. به عبارت ديگر گاه به خداوند مي گوييم: الهي، تو به من نعمت هايي چون عمر، مال، جمال، کمال، خانواده و افزون تر از همه نعمت هدايت را عطا فرمودي: «اَنْتَ الَّذيِ هَدَيْتَني». اين نوعِ اقرار را در دعاها بسيار مي بينيم. نتيجۀ اعتراف به نعمت، شکر نعمت است. درمقابل، گاه انسان «مُقرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً» (با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه) به کوتاهي ها و قصور خويش است. نتيجۀ اقرار به اشتباهات، ذکر است. تذکر انسان را به خود مي آورد و وادارش مي کند تا از اعمال ناپسند خويش دست بشويد.
امام باقر (ع) مي فرمايد:
«مَا أَرَادَ اللهُ تَعَالَي مِنَ‏ النَّاسِ‏ إِلَّا خَصْلَتَيْنِ‏ أَنْ يُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَيَزِيدَهُمْ وَ بِالذُّنُوبِ فَيَغْفِرَهَا لَهُمْ» .
خداي تعالي از انسان ها چيزي نمي خواهد جز دو خصلت، [اول] اينکه به نعمت هاي او اقرار و اعتراف کنند تا خدا هم بر آنها بيفزايد. [دوم]، اقرار به گناهان تا اينکه خدا آن گناهان را بر ايشان ببخشايد.
امام صادق (ع) نيز مي فرمايد:
«مَا خَرَجَ‏ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلَّا بِإِقْرَارٍ» .
هيچ بنده اي تا به گناهش اقرار نکند، از گناه، خارج نمي گردد.

#متن_مکتوب
#حدیث_دلشدگان


@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿



امام کاظم (ع)از خداوند باور و ايماني ريشه دار و اصيل مي خواهد؛ ايماني که عاريه نباشد و خود، آن را کسب نکرده باشد؛ ايماني که از درون ايشان بجوشد و ماندگار باشد؛ نه آنکه امروز باشد و فردا از جان رخت بندد.
همچنين از خدا مي خواهد حالتي را که آدمي خود را انساني تمام عيار و بنده اي کامل و بي نقص و موجه مي انگارد، از ايشان دور سازد؛ حالتي که آدمي عظمتي خيالي براي خود قائل است و کاملاً حق به جانب حاجاتش را از خداوند مي طلبد. ايشان حالي را مناسب بندگي مي داند که آدمي همواره خود را در پيشگاه معبود، کم کار و مقصر به شمار آورد.
بايد دانست که استغفار اهل معرفت نه از کبائر است و نه از صغائر؛ بنابراين تقصيري که حضرت موسي بن جعفر (ع)از آن سخن مي گويد، نه تقصير به خاطر کبائر و صغائر، بلکه تقصير به خاطر عجز و ناتواني بشري است.

عـاصيان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت، استغفار

حضرات معصوم (ع) از توان ناچيز بشري در بندگي و عبادت پروردگار، لب به استغفار مي گشايند و طاعات خود را در برابر ذات بي مانند معبود، خُرد و حقير مي شمارند.

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي‏».
بارخدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از معاصي نگهدار.
در اينجا نيز امام سجاد(ع)همانند ديگر فقرات مجموعۀ صحيفۀ سجاديه، دعاي خود را با ذکر شريف صلوات بر محمد و آل او مي آرايد. در اين قسمتِ دعا، امام سجاد(ع)مجموعه اي را از خدا طلب مي کند که نقشۀ راهي براي وصول به قلۀ رستگاري محسوب مي شود. امام در بخش پيش رو، مسير، مؤلفه هاي بنيادين و ساز و کارهاي اصلي سلوک را به شکل پياپي برمي شمارد. بهراستي که اين سخنان، تنها دعا نيست؛ بلکه گنجينه اي گهربار از حقايق، معارف و اصول کمال نفساني انسان است.
حضرت بعد از صلوات بر پيامبر اکرم (ص)و خاندان مکرم ايشان مي گويد: «وَ قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي». «قِنِي» فعل امر از ريشۀ «وَقَيَ» است. حرف «ن» چسبيده به «ق» «نون وِقَايَۀ» نام دارد و فعل امر «قِ» را به مفعول آن يعني ضمير متصل «ي» پيوند داده است. فعل «وَقَيَ» در اصطلاح صرفي، از افعال لفيف، آن هم از نوع «لَفيف مَفْرُوق» به شمار مي آيد و فعل امرش «قِ» است. بر همين مبنا فعل امر از «وَفَيَ» به معني وفا پيشه کرد، «فِ» خواهد شد که «وفا پيشه کن» معنا مي دهد. نيز فعل «وَلَيَ» از ريشۀ «وَلْي» به معني «نزديکي» در حالت امر به صورت «لِ» در معناي «نزديک شو» صرف مي شود.
«وَقَي» و «وِقَايَۀ» و «تَقْوَا» از يک خانواده اند و همگي متضمن معناي محافظت و نگهداري هستند. «قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي» يعني خداوندا مرا از سرکشي از امر تو و رفتن به سوي گناهان، مصون و محفوظ بدار؛ اما دليل اين خواستۀ امام چه چيز مي تواند باشد؟

ادامه دارد...

#متن_مکتوب
#حدیث_دلشدگان

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَۀٍ»

واژۀ «رِیَا» از «رُؤیَۀ» و واژۀ «سُمْعَۀ» از «سَمْع» می‌آید. بنابراین اولی به معنای نشان دادن و نمایاندن عمل به دیگران و دومی به معنای شنواندن کار است. فردی که به این دو آفت مبتلاست دوست می‌دارد کارش را دیگران
ببینند و سخنش را بشنوند و او را تأیید و تشویق کنند. این انسان عمل می‌کند و در پی عمل خود منتظر مواهب و مزایایی است که از قبول و تأیید دیگران حاصل می‌شود.
نتیجۀ طبیعی چنین نگرشی آن است که بگوییم دیگران در عمل فرد نقش دارند؛ به گونه‌ای که اگر نگاه دیگران نباشد، شاید اشتیاق اولیه برای عمل پیش نیاید و کیفیت لازم در کار او دیده نشود.

انسان موحد هر عمل خود را بر مبنای شناختی که از حضرت حق دارد و مهابت و خشیتی که از ذات ازلی در جانش موج می‌زند انجام می‌دهد و این عمل فقط برای خداست و بس. او هیچ تردیدی در این ندارد که اگر اجری برای این عمل او وجود دارد، فقط از ناحیۀ خداست. ناظر افعال را نیز خدا می‌بیند و تأییدکننده و تشویق‌کننده را هم حضرت او می‌داند.
به تعبیر دیگر، در عمل انسان موحد چهار خصیصۀ تأثیرگذار وجود دارد؛ اول آنکه انگیزۀ حرکت او رضایت حق و ادای فرمان اوست. دوم آنکه یقین دارد این عمل را در محضر خدا انجام می‌دهد و ناظر افعال، ذات مقدّس حق است. در مرتبۀ سوم رد و قبول عمل را نیز فقط به دست خدا می‌داند و در مرحلۀ چهارم پایان و نتیجۀ کار را نیز به خدا می‌سپارد. این چهار اصل، مؤلفه‌های عمل توحیدی است و چارچوب کار انسان موحد را مشخص می‌کند.

فردی که در حقیقت توحید غوطه‌ور است جز این نمی‌پندارد و جز در این چارچوب عمل نمی‌کند. او می‌داند که اگر غیر از این باشد، در باور توحیدی او خدشه وارد شده است و لذا هیچ انگیزه‌ای جز رضای حق در دل راه نمی‌دهد.
هر عمل، مادامی که رنگ غیر خدا بر خود دارد فانی است و زمانی به سلک ابدیت پای می‌گذارد که مهر خدا بر پیشانی داشته باشد. پس موحد بر اساس شناختی که از مراحل قبلی سلوک خود به دست آورده، به این باور می‌رسد که برای یکی عمل کند و برای یکی سختی‌های مسیر را تحمل کند. کار خود را نیز به همان یک واگذارد و مزد خود را نیز از هم‌او بطلبد.

▫️کتاب فروغ حکمت؛ شرح نهج‌البلاغه، جلد۲، صص ۴۷۸-۴۷۶.

#بوستان_معرفت
#متن_مکتوب
#کتاب_فروغ_حکمت_جلد2
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿


. چرایی «أمّی» بودن پیامبر(ص)

پرسش اینجاست که چرا می‌بایست پیامبر(ص)در دوران پیش از بعثت، چیزی نخواند و ننویسد؟
پیامبر(ص)، فیلسوف یا متفکر بشری نیست که مانند سایر حکیمان و اندیشمندان، در یک مکتب فکری رشد کند و برای طرح آرای فلسفی خود، از دستاوردهای مکاتبِ متناظر و متشابه مدد گیرد. رسول اکرم(ص) به هیچ‌یک از نحله‌های فکری وابسته نیست؛ او پیامبر خداست، نه نمایندۀ فکری نحله‌های فلسفی یا مکتب‌های علمی و ادبی و هنری و خطاب‌های قرآنی «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ» و «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ» که وی را منادا قرار می‌دهد بر این امر دلالت دارد. این نکته با وضعیت مرسوم و شناخته‌شدۀ دیگر نخبگان فرهنگی بشر در طول تاریخ در تقابل است. تجربه نشان می‌دهد که هر ادیب، محقق، فیلسوف، دانشمند یا هنرمندی که در برهه‌ای خاص از تاریخ بشری، به توفیق و شکوفایی بارزی دست یافته، وام‌دار فرهیختگان متقدم و پیش‌کسوت خود در سال‌ها یا قرون پیشین بوده است.
برای مثال، حکیم ابوالقاسم فردوسی برای خلق شاهنامه، راه «دقیقی طوسی» را در پیش گرفته و به تکمیل آنچه او از انجام آن بازمانده همت گمارده است. «اسدی طوسی» نیز یک قرن پس از فردوسی، با سرودن «گرشاسب‌نامه» راه حکیم سخن‌سنج طوس را ادامه داده و در ادب این آب و خاک، صاحب اسم و رسم و شهرت گردیده است. «مولوی» نیز که از او با عنوان خداوندگارِ تصوف و عرفان یاد می‌شود، دنباله‌رو «سنایی غزنوی» و «عطار نیشابوری» است. او اقرار می‌کند که کلامش ناپخته است و مخاطبان را به شنیدن سخن سنایی فرا می‌خواند:

ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام

نیز خود را گم‌کرده‌ای می‌داند که به گَرد عطار و سنایی نرسیده است:

اگر عطار عاشق بود، سنایی شاه و فائق بود
نه اینم من نه آنم من که گم کرده سر و پا را

و «حافظ شیرازی» نیز که سرایندۀ ناب‌ترین غزلیات فارسی است طرز سخنش متأثر از «خواجوی کرمانی» است.
گذشته از این، باید توجه داشت که آموزش دادن به کسی که درس نگرفته بسیار آسان‌تر از تعلیم علوم و معارف به شاگردی است که اطلاعات پراکنده و ناقص دارد. کسانی که در موضوعی علمی خُرده‌معلوماتی دارند، اطلاعات ناقصشان نمی‌گذارد به‌راحتی مطالب جدید را بیاموزند و گاه به جای پذیرش آموزه‌های معلم، درصدد تقابل با گفته‌های او برمی‌آیند و به دلیل داشتن آگاهی‌های التقاطی، از درک و هضم تعالیم معلم عاجز می‌مانند.
اگر پیامبر اسلام (ص) پیش از نزول وحی با آرای فلاسفۀ یونان باستان و افکار و باورهای حکمای قدیم آشنایی حاصل می‌کرد، سخنان و آموزه‌های وحیانی‌اش به التقاطی بودن متهم می‌شد.
این بزرگ‌ترین عنایت خدا به بشر بوده است که وحی ناب، یک‌دست و ناآمیختۀ خود را از طریق پیامبری که با علوم بشری آشنا نبوده به آدمیان عرضه فرموده است. پیامبر اکرم(ص) وام‌دار هیچ‌یک از مکاتب فکریِ شرق و غرب نیست و همین امر، به حُسن کار رسول خدا(ص) می‌افزاید و رونق کار او را دوچندان می‌کند و وجه اعجاز قرآن را برجسته می‌سازد؛ زیرا خدایی که به «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ» (ن، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند) سوگند می‌خورد، رسولی را به نبوت مبعوث کرده که هیچ‌گونه سابقۀ قلم به دست گرفتن و نگارش نداشته است.

#متن_مکتوب
#سراج_منیر
#گزیده_کتاب
#فهرست
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



آیین توحیدی پیامبر (ص) پیش از بعثت

خداوند تبارک و تعالی در سورۀ مبارکۀ شوری به یکی دیگر از ویژگی‌های پیامبر (ص)در دوران پیش از بعثت اشاره کرده و می‌فرماید: ای پیامبر، تو دربارۀ کتاب خداوند و وحی الهی، چیزی نمی‌دانستی:

«ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإیمان.»
تو پیش از این نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست [و از محتوای قرآن آگاه نبودی].
این سخن دلالتی بر اُمّی بودن رسول گرامی اسلام(ص) دارد که در بخش‌ بعدی بدان خواهیم پرداخت. خداوند متعال در ادامه می‌فرماید:

«وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلی‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» .
ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیلۀ آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌کنیم و به‌یقین، تو به سوی راه راست هدایت می‌کنی.
عبارت شریفۀ «ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإیمانُ» این پرسش را در ذهن مخاطبان کلام خدا ایجاد می‌کند که رسول خدا (ص) تا پیش از چهل‌سالگی از چه آیینی پیروی می‌کرده است؟ البته می‌دانیم که پیامبر اکرم (ص)، پیش از بعثت، دین‌دار بوده است؛ زیرا اگر استعداد دینی در وجود ایشان نمی‌بود، هرگز شایستۀ دستیابی به مقام رفیع نبوت نمی‌شد.
برخی بر این باورند که پیامبر اسلام (ص) پیش از بعثت به آیین مسیحیت اعتقاد داشت و بر طبق آموزه‌های شریعت عیسوی عمل می‌کرد؛ اما این گمانه‌زنی، نادرست است؛ زیرا مسیحیت، آیینی قبیله‌ای است که برای قوم بنی‌اسرائیل آمده است؛ همان گونه که شریعت موسی نیز برای هدایت بنی‌اسرائیل ظهور یافته بود.
برخی نیز معتقدند که پیامبر اکرم (ص) پیش از بعثت به آیین حنیف، یعنی دین یکتاپرستیِ حضرت ابراهیم (ص) باور داشته است. دلیل آنان نیز این آیۀ قرآنی است که ابراهیم (ص) را مخاطب قرار داده و می‌گوید:

«إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» (من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم). گستردگی این آیه، این احتمال را به وجود آورده که رسول گرامی اسلام (ص) نیز همچون عموی خود ابوطالب و جدشان عبدالمطب، پیرو دین حنیف ابراهیم بوده است. وقتی پیامبر اسلام (ص)سه ساله بود، از حلیمۀ سعدیه خواست به ایشان اجازه دهد تا همراه فرزندان برای چراندن احشام به صحرا رود. حلیمه موافقت کرد و حرزی یمانی به گردن پیامبر اکرم (ص)انداخت تا از گزند و آسیب مصون باشد. پیامبر(ص) آن را از گردن مبارک خود گشود و فرمود: «مَهْلاً یَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِی‏ مَنْ‏ یَحْفَظُنِی» (مادر جان، آرام! همانا با من کسی است که مرا حفظ می‌کند). در دوازده‌سالگی نیز وقتی به همراه ابوطالب با بُحیرای یهودی مواجه شد، در پاسخ به بحیرا که ایشان را به لات و عزّی سوگند داد فرمود: این نام‌ها که بر زبان آوردی، نزد من منفورترین اسامی است.
هیچ دوست و دشمنی ننوشته است که رسول خدا(ص) پیش از بعثت، در مقابل بت، نماد، تمثال یا توتمی سر خم کرده باشد. ایشان از همان طفولیت، روحیه‌ای توحیدی داشته و این اعتقاد را تا زمان برگزیده شدن به پیامبری و نیز تا پایان عمر شریف خویش حفظ فرموده است. امام علی(ع) در خطبۀ قاصعه در توصیف پیامبر اکرم (ص)پیش از بعثت می‌فرماید:
«وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَۀٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی» .
هر سال، زمانی چند در غار حرا خلوت می‌گزید. من او را می‌دیدم و جز من کسی او را نمی‌دید.

#متن_مکتوب
#سراج_منیر
#گزیده_کتاب
#فهرست

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



«وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا».
و مردم ديدهام را دست ميبدارم تا چون چشمة خشکيده آبي در آن نماند و اشکي که دارد بريزاند.

گونۀ دوم اشك‌هاي اميرالمؤمنين(ع) را بايد در جايي ديگر مشاهده كرد؛ آنجا كه با دختركي يتيم روبه رو مي‌شود كه پدرش در ركاب حضرت و در ميدان نبرد به شهادت رسيده است. حضرت با مشاهدۀ وضعيت رقّت‏بار او و خواهرش اين دو بيت را مي‌خواند:

مَـا إِنْ تَأَوَّهْتُ فِي شَيْ‏ءٍ رُزِئْتُ بِهِ‏
كَمَا تَأَوَّهْتُ لِلْأََطْفَالِ فِي الصِّغَـرِ
قَدْ مَاتَ‏ وَالِدُهُمْ‏ مَنْ كَانَ يَكْفُلُهُمْ‏
فِي النَّائِبَاتِ وَ فِي الْأََسْفَارِ وَ الْحَضَرِ

من در هيچ يک از مصائب و بلاهايي که به من رسيده است آه نکشيده‌ام، مانند آهي که براي اطفال يتيم در زمان کودکي آنها سر داده‌ام. پدر آنها مرده است؛ همان کسي که در سختي‌هاي زندگي در سفر و حضر آنها را [ياري و] کفالت مي‌نمود.

هيچ صحنه‌اي در اين دنيا قلب علي(ع) را همچون ديدن صحنۀ گريستن فقير و يتيمي بي‏كس نمي‌آزارد و تكان نمي‌دهد. اين بزرگترين چيز در اين دنياست كه اشك اميرالمؤمنين(ع) را جاري مي‌كند.
بنابراين علي(ع) دو گريه دارد؛ گريه‌اي براي خدا و گريه‌اي براي خلق. يك سوز علي فراق از سرمنزل حقيقي و سوز ديگر او سوز خلق و گريستن بر مظلوميت و محروميت بندگان خداست.
نكتۀ مهم ديگري كه در اينجا بايد به آن پرداخت اين است كه بدانيم ارزشِ اشك، ذاتي نيست؛ بلكه به چيزي است كه اشك بر آن نثار مي‌شود، درست مانند حُب كه به ميزان ارزشمندي محبوب، ارج و منزلت مي‌يابد. ارزش انسان‌ها به اندازۀ همان چيزي است كه به آن وابستگي و تعلّق خاطر نشان مي‌دهند:

تا در طلب گوهر كاني كاني
تا در هـوس لقمة ناني ناني
اين نکتة رمز اگر بداني داني
هر چيزي كه در جستن آني آني

كسي كه محبوبش جاذبه‌هاي دنيوي و متاع پست اين جهاني است، ارزشي به همان مقدار دارد. اشك هم چنين حالتي دارد و ارزش واقعي آن معادل با چيزي است كه بر آن نثار مي‌شود.
فقيهان مي‌گويند از مبطلات نماز، گريستن براي دنيا در حين نماز است. اگر كسي هنگام نماز، از بدهکاري يا مصيبت يا درد جسمانيِ خود ياد كند و با صداي بلند بگريد، نمازش باطل مي‌شود؛ اما اگر نمازگزار از لغزشهاي خود ياد كند و اشكي از سر صدق بي‌فشاند، نه‌تنها نمازش باطل نمي‌شود، بلكه بر حُسن و مرغوبيت عمل خود مي‌افزايد؛ يعني همان عملي كه مُبطل بود ديگر باطل كننده محسوب نمي‌شود؛ چراكه انگيزه‌اي متفاوت در وراي خود دارد.
به تعبيري ديگر، بزرگان اخلاق گريه را بر دوگونه مي‌شمارند: يكي «بُكاء الذِّلّ» و ديگري «بُكاء العِزّ»؛ اشك ذلت براي شيئي بي‌ارزش و بي‌بها يا کاري كه ماهيتش ناشناخته است، ريخته مي‌شود. اين گريه از فرومايگي و خواري نفس نشئت مي‌گيرد؛ ولي گريۀ عزت سراسر آبرومندي است. اين همان اشكي است كه به تعبير امام(ع) در دعاي پر فضيلت كميل از تمام گريستن‌ها سوزناكتر و جانگدازتر است:

«وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ» .
و زاري کنم مانند عزيز گم‌گشتگان و با صداي بلند تو را مي‌خوانم و مي‌گويم کجايي اي يار و نگهدار مؤمنان اي منتهاي آرمان عارفان.

هنگاميكه كسي با مشاهدۀ ستمديدگي مظلومي گريه سر مي‌دهد، اين گريه براي او عزّ و وقار به بار مي‌آورد. در حديث نيز آمده است كه سه چشم در قيامت نمي‌گريند:
چشمي که از محرّمات الهي پوشيده شده باشد، چشمي که در طاعت خدا بيدارخوابي کشيده باشد و چشمي که در دل شب از ترس خدا گريسته باشد.


بخش‌هایی از کتاب شکروشکایت، شرح نامۀ 45 نهج‌البلاغه، محمدعلی انصاری
#متن_مکتوب


@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



«وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا».
و مردم ديدهام را دست مي‌بدارم تا چون چشمهٔ خشکيده آبي در آن نماند و اشکي که دارد بريزاند.

نكتۀ ديگر در اين بحث، توجه به زمينه‌هاي ايجاد اشك است. يكي از مهم‌ترين زمينه‌ها انكسار قلب و شكسته‌دلي است. در دفتر دوم مثنوي معنويِ ضمن بيانِ حكايتي از شيخ احمد خِضرويه، نقل مي‌شود كه طلبكارانِ او براي بازپس‏‌گيري وام خود كه جمعاً بالغ بر چهارصد دينار مي‌شد در كنار بسترِ بيماري شيخ گِرد آمده بودند. از بيرون خانه صداي كودك حلوافروشِ دوره‏‌گردي به گوش مي‌رسيد كه حلوا حلوا ميگفت. شيخ، خادمي را براي خريد طَبَقِ حلواي كودك بيرون فرستاد و دقيقه‌اي بعد، خادم با حلواهايي كه از كودك به نسيه خريده بود، باز آمد و شيخ از بستانكارانِ حاضر در جلسه پذيرايي كرد.
وقتي كه همگي حلواها را خوردند، كودك براي گرفتن پولِ حلواها كه تنها يك دينار بود داخل آمد و با كيسۀ خالي شيخ مواجه شد و دانست كه پولي عايدش نمي‌شود و در پايان روز مورد مؤاخذۀ صاحب حلواها كه وي را اجير كرده بود، قرار خواهد گرفت. در اين حال، ضجّه سرداد و به صداي بلند گريه و زاري كرد. صداي اعتراض طلبكاران نيز بلند شد و جملگي اين رفتار شيخ را در واپسين دقايق عمرش سخت نكوهيدند.
ناگهان صداي درب خانه بلند شد، در را گشودند و ديدند شخصي از جانب يكي از محتشمان شهر، طَبَقي به رسم هديه فرستاده است. چون پارچه از روي طَبَق برداشتند، با شگفتي مشاهده كردند كه چهارصد و يك دينار، معادل طلب بستانكاران و كودكِ دوره‌‏گرد در آن است و شيخ به وسيلۀ آن، وام خود را تمام پرداخت نمود. در اين حال شيخ خطاب به آن بزرگان گفت همۀ شما مديون اين كودك هستيد كه چون حال نزار خود را ديد، گريه سرداد و باران رحمت الهي را فرود آورد:

تا نگريد ابر كي خندد چمن؟
تا نگريد طفل كي جوشد لبن؟
تا نگريد كودكِ حلوا فـروش
بحرِ رحمت در نمي‌آيد به جوش

دل هاي شكسته، خانۀ دوست است و محل نزول رحمتِ او. از رسول خدا(ص) سؤال شد: خدا کجاست؟[حضرت فرمود: نزد دل‌هاي شکسته.
از نشانه‌هاي بارز دل‌شكستگي، روان شدن اشک از ديدگان است و اين براي انسان حالتي مبارك است. امام علي(ع) در خطبۀ متقين، حالِ خوش اهل تقوا را چنين توصيف مي‌فرمايد:

«أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً» .
اما شب هنگام، راست بر پايند و قرآن را جزءجزء با تأمل و درنگ بر زبان دارند.

حضرت مي‌فرمايد آنگاه كه شب مي‌شود، پرهيزكاران پا را جفت مي‌كنند، آيات الهي را مي‌خوانند و حُزن درون خود را فوران مي‌دهند. سپس انعكاس آن حزن در چشم‌هايشان مشاهده مي‌شود و اشك رحمت از ديدگان خود مي‌بارند و غبار درون را با آب ديده مي‌شويند.



بخش‌هایی از کتاب شکروشکایت، شرح نامۀ 45 نهج‌البلاغه، محمدعلی انصاری
#متن_مکتوب


@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿

اگر کسی با توحید آشنا شد، در دنیا و آخرت محفوظ است و اگر غیر از این باشد مصونیت نخواهد داشت. اگر انسان به این حقیقت پای گذارد، مصونیت پیدا می‌کند و وقتی به این شناخت و معرفت دست یابد، ذلیل و اسیر نمی‌شود. هر مقدار که این دل با نور توحید آشنا شود ظلمت‌ها از وجود او رخت می‌بندد:

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید

صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور زخورشید جوی بو که بر آید

بــر در اربــاب بــی‌مــروّت دنیــا
چنـد نشینـی کـه خـواجه کی به در آید

هر مقدار در وجود انسان ظلمت می‌آید، به‌همان مقدار وساوس ایجاد می‌شود و به‌دنبال آن، ذلت، خفت و خواری و آنگاه خیانت و ظلم می‌آید. از آن‌طرف، هنگامی‌که در وجود انسان نور می‌آید، جایی برای وسوسه نمی‌گذارد. نور جلال و جمال الهی که همان نور «اللهُ نُورُ السَّمَْاواتِ وَ الْأََرْضِ» است، اگر بر سُرادقات جان و پرده‌های جنان بتابد، صفحۀ دل را روشن می‌کند. امام حسین(ع) در دعای زیبای عرفه می‌فرماید:

«اَنْتَ الَّذی اَشْرَقْتَ الاَنْوارَ فی قُلُوبِ اَوْلِیآئِکَ حَتّی عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ».
تویی که انوار معرفت را در دل اولیایت تاباندی تا اینکه تو را شناختند و یگانه‌ات دانستند.

این نور پرتوی از اسماء و صفات خداوند است. این نور در وجود انسان‌ها همان حصن و دژی است که حضرت ثامن‌الحجج(ع) از زبان حضرت حق فرمود و انسانی که در این دژِ امن می‌رود کاملاً مصونیت می‌یابد.
در ادامۀ حدیث، حضرت فرمود:

«بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا »؛ یعنی این توحید شرایطی دارد که از شروط آن، ما خاندان هستیم.

با این عبارت، امام(ع) مسیر را مشخص می‌کند که اتصال مقام توحید به امامت است.
درحقیقت، امام(ع) به وادی پر مخاطرۀ توحید اشاره می‌فرماید و پرده از پیچ و تاب آن برمی‌دارد؛ زیرا چنان‌چه انسان‌ها با ذهن محدود خویش و بدون مراجعه به آبشخور بی‌پایان وحی و تنزیل به وادی توحید سر زنند، نتیجۀ آن، توحید مصنوعی ذهن آنهاست نه حقیقت والای معرفت الهی؛ همان که وجود مبارک امام‌صادق(ع) هشداری جدّی دربارۀ آن فرمود:

«كُلُّ ما مَيَّزْ تُمُوهُ بِأَوهامِكُم فِي أَدَقِّ‏ مَعانيهِ مَخْلوُقٌ مَصْنوُعٌ مِثْلُكُم مَرْدُودٌ إِلَيْكُمْ»‏ .
هرآنچه با قوای واهمۀ خود در دقیق‌ترین [و ظریفترین] معنایش تمیز می‌دهید [و تصور می‌کنید]، مخلوق و مصنوعی مانند شماست که به سوی شما باز می‌گردد.

در زیارت عظیم جامعۀ کبیره می‌خوانیم:

«وَ اَرکانَ تَوحیدِه» ؛ یعنی حضرات معصومین(ع) ارکان توحید خداوند هستند.

امام‌رضا(ع) شاهراه وصول به حقیقت توحید خالص را معرفی می‌فرماید که همان مسیر معارف اهل بیت(ع) است و درحقیقت، شارحان و معلّمان واقعیِ توحید این حجج الهی هستند که با زیر و بم معرفت الله آشنایی کامل دارند و می‌توانند راهنمای سعادت بشر باشند.

آنچه در مجموع روایات باب زیارت بدان اشارت شده است، حاکی از لزوم معرفت و شناخت به مقام امام است. البته همانطورکه گفته شد، عرفان، شناخت امام است، نه دانستن مشخصات شناسنامه‌ای شخص ایشان. عرفان حرکت از جهل به یقین است؛ یعنی حرکت به‌سوی باورهای ثابت و استوار.

#متن_مکتوب
#عرفان_خورشید

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَۀٍ»

واژۀ «رِیَا» از «رُؤیَۀ» و واژۀ «سُمْعَۀ» از «سَمْع» می‌آید. بنابراین اولی به معنای نشان دادن و نمایاندن عمل به دیگران و دومی به معنای شنواندن کار است. فردی که به این دو آفت مبتلاست دوست می‌دارد کارش را دیگران
ببینند و سخنش را بشنوند و او را تأیید و تشویق کنند. این انسان عمل می‌کند و در پی عمل خود منتظر مواهب و مزایایی است که از قبول و تأیید دیگران حاصل می‌شود.
نتیجۀ طبیعی چنین نگرشی آن است که بگوییم دیگران در عمل فرد نقش دارند؛ به گونه‌ای که اگر نگاه دیگران نباشد، شاید اشتیاق اولیه برای عمل پیش نیاید و کیفیت لازم در کار او دیده نشود.

انسان موحد هر عمل خود را بر مبنای شناختی که از حضرت حق دارد و مهابت و خشیتی که از ذات ازلی در جانش موج می‌زند انجام می‌دهد و این عمل فقط برای خداست و بس. او هیچ تردیدی در این ندارد که اگر اجری برای این عمل او وجود دارد، فقط از ناحیۀ خداست. ناظر افعال را نیز خدا می‌بیند و تأییدکننده و تشویق‌کننده را هم حضرت او می‌داند.
به تعبیر دیگر، در عمل انسان موحد چهار خصیصۀ تأثیرگذار وجود دارد؛ اول آنکه انگیزۀ حرکت او رضایت حق و ادای فرمان اوست. دوم آنکه یقین دارد این عمل را در محضر خدا انجام می‌دهد و ناظر افعال، ذات مقدّس حق است. در مرتبۀ سوم رد و قبول عمل را نیز فقط به دست خدا می‌داند و در مرحلۀ چهارم پایان و نتیجۀ کار را نیز به خدا می‌سپارد. این چهار اصل، مؤلفه‌های عمل توحیدی است و چارچوب کار انسان موحد را مشخص می‌کند.

فردی که در حقیقت توحید غوطه‌ور است جز این نمی‌پندارد و جز در این چارچوب عمل نمی‌کند. او می‌داند که اگر غیر از این باشد، در باور توحیدی او خدشه وارد شده است و لذا هیچ انگیزه‌ای جز رضای حق در دل راه نمی‌دهد.
هر عمل، مادامی که رنگ غیر خدا بر خود دارد فانی است و زمانی به سلک ابدیت پای می‌گذارد که مهر خدا بر پیشانی داشته باشد. پس موحد بر اساس شناختی که از مراحل قبلی سلوک خود به دست آورده، به این باور می‌رسد که برای یکی عمل کند و برای یکی سختی‌های مسیر را تحمل کند. کار خود را نیز به همان یک واگذارد و مزد خود را نیز از هم‌او بطلبد.

▫️کتاب فروغ حکمت؛ شرح نهج‌البلاغه، جلد۲، صص ۴۷۸-۴۷۶.

#بوستان_معرفت
#متن_مکتوب
#کتاب_فروغ_حکمت_جلد2
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره می‌فرماید:

«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی‏ به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.

پس از آنکه خداوند آدم علیه‌السلام و همسرش را از نزدیکی به آن درخت نهی کرد، فرمود:
«فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی چنانچه از میوۀ این درخت بچشید، از ظالمان خواهید شد.
در اینکه مراد از این ظلم چیست، مطالب مختلفی گفته‌اند. واژۀ «ظلم» در لغت به‌معنای «قراردادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خویش» است که می‌تواند با نقصان و کاستی یا به زیادت و فزونی‏ همراه باشد.

واژه‌ای که در کنار ظلم مطرح می‌شود، «جور» است که بیشتر برای قدرتمندان و سلاطینِ ظالم استفاده می‌شود، مثل سلطان جائر؛ زیرا جور، خاص است و به‌معنای ظلم به دیگران است؛ اما ظلم عام است که هم شامل ظلم به دیگران و هم شامل ظلم به خویشتن می‌شود. به‌همین دلیل، خداوند در آیۀ دیگری فرمود:
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»
گفتند: پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشی و به ما رحم نکنی، قطعاً از زیان‌کاران خواهیم بود.

از این تعبیر چنین استفاده می‌شود که آدم علیه‌السلام و همسرش مرتکب ظلم در حقّ کسی نشده و تعدّی روا نداشتند؛ بلکه ظلم ایشان کوتاهی و قصور در حقّ خودشان بوده است. البته با بررسی مصادیق کاربرد ظلم در قرآن می‌توان مراتب چهارگانه‌ای برای آن تصور کرد:
۱. ظلمی که برخاسته از انجام‌دادن گناهانی همچون قتل نفس و دیگر معاصی است؛
۲. ظلمی که به‌معنای انجام‌دادن گناهان غیرکبیره است که هرچند ارتکاب آن موجب خلود در دوزخ نمی‌شود، دارای عقوبت است و انسان را به ورطۀ تاریکی می‌کشاند؛
۳. ظلمی که در نتیجۀ ترک اولیَْ دست می‌دهد؛ یعنی ترک کاری که انجام‌دادن آن بهتر است، هرچند بر ترک چنین اَعمال مقبولی عقابی وجود ندارد؛
۴. ظلمی که درنتیجۀ غفلت از خداوند عارض می‌شود. هنگامی‌که انسان برای مدتی کوتاه به غیر حضرت حق مشغول شود و در هوای غیر او به‌سر بَرد، نقصان و تاریکی در جان او پدیدار می‌شود که این خود، ظلم به نفس است.

دربارۀ حضرت آدم علیه‌السلام و همسرش با توجه به اینکه در زمانِ خوردن از شجرۀ ممنوعه، هنوز موضوع رسالت و شریعت مطرح نبود، ظلم به سه معنای نخستین، یعنی ارتکاب کبیره و صغیره و حتی ترک اولیَْ نیست؛ بلکه ظلم ایشان برخاسته از غفلتی است که نتیجۀ آن محرومیت نفس خودشان است.

▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۸-۴۰۶.

#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2


@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿


امام علی علیه‌السلام می‌پرسد چه چیزی را می‌خواهی به‌دست بیاوری و برای آن می‌خواهی چه قیمتی بپردازی؟ خیری که فقط از طریق شر به آن دست یابی خیر نیست.
گاه انسان می‌خواهد خواسته‌ای را به‌دست آورد یا موقعیتی مادی را تحصیل کند؛ اما راه رسیدن به این مطلوب، جز با اسارت و حلقه‌به‌گوشی و گذشتن از عزت نفس میسّر نمی‌شود. آیا این مطلوب، ارزش تحمل چنین نامطلوبی را دارد؟ آیا برای رسیدن به یک مقصد، می‌توان از هر مسیری عبور کرد؟ آیا برای برآوردن هر خواهشی، باید تلاش کرد و هزار گونه مصیبت را تحمل نمود؟ آیا انسانی که خود را عاقل می‌پندارد، اندیشیده است که در این مسیر از کجا به ‌کجا رفته است؟

به صراحت باید گفت که در منطق اسلام،
هرگز هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند. حتی برای رسیدن به اهداف نیکو هم نباید راه خطا در پیش گرفت؛ چنان‌که اگر انجام دادن یک طاعت موجب آزرده‌شدن دلی گردد یا آدمی را به ارتکاب معصیت و خطایی مجبور کند، شریعت بلافاصله دستور توقف می‌دهد. چه‌بسا کسی بخواهد بنای خیری بسازد؛ اما در طول ساختن این بنا، تمام اهل محل را عاصی کند و هزارگونه اذیت و آزار را برای بندگان خدا فراهم سازد.
نام این بنا در ظاهر خیریه است؛ اما برای دیگران در حکم شرّیه عمل می‌کند! این شخص نمی‌تواند بگوید من می‌خواهم به خدا تقرب بجویم و به دین الهی خدمت کنم، زیرا به او می‌گویند:

«لَا طاعَۀَ فِی مَعصِیَۀِ اللهِ»
خداوند از مسیر عصیان اطاعت نمی‌شود.

▫️کتاب منشور تربیت (شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه)، صص ۷۱۱-۷۱۰.

#تعامل_و_تکامل
#متن_مکتوب
#کتاب_منشور_تربیت
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



پایبندی به دین و شریعت که نقشۀ راه برای رسیدن به قلۀ عبودیت است، باید خالصانه و به‌دور از هرگونه ریا باشد و این خلوص در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان تبلور یابد. اگر دین‌داری نه برای خدا بلکه به انگیزه‌های
دیگر باشد، اثر مثبتی در زندگی معنوی و ایمانی دین‌دار نمی‌گذارد؛ زیرا بر اساس قاعدۀ منطقی
«المرکب من الداخل و الخارج خارجٌ» مرکبی که از عناصر داخلی و خارجی تشکیل شده، خارجی محسوب می‌شود.
دین‌داری اگر با انگیزه‌ای جز مقاصد توحیدی باشد، معنای خود را از دست می‌دهد و به چیزی دیگر تبدیل می‌شود.

ناروا و بی‌انصافی است كه معارف وحیانی با معارف بشری هم‌كاسه شود و نسبت تناقض و ناسازگاری به آن داده شود. در معارف بشری این یكدستی و خلوص دیده نمی‌شود. دانش بشر آغشته به انواع پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌هایی است كه خلوص معرفت را از بین می‌برد و میان واقعیت و معرفت فاصله ایجاد می‌كند.

آری، مسیر حركت انسان باید خالصانه، به سوی خداوند باشد. اگر در مسیر دین‌ورزی چیزی اضافه یا كم شود، انسان به مقصدی كه بایسته و شایسته است نمی‌رسد. دغدغۀ دین‌داران واقعی چیزی جز خالصانه فهمیدن و حفظ خلوص دین نیست. موحدان راستین به دنبال دینی «مِنَ الله»، «اِلَی الله» و «لِله» هستند. از همین روست كه با هرگونه دین‌سازی یا تفسیر التقاطی از دین مقابله می‌كنند و از هر عملی كه در آن شائبۀ غیر خدا باشد می‌پرهیزند.

خداوند متعال از ما دین خالص می‌خواهد:
«أَلا لِلهِ الدِّینُ الْخالِصُ»
آگاه باشید، دین سِرِه از آنِ خداست.
خلوص در دین از طریق منابع خالص تأمین می‌شود. ناب‌ترین و خالص‌ترین منابع برای تضمین اعتقاد دینی كلام خدا، سنت پیامبر و عترت ایشان است و اگر عقیده، گمانه‌زنی، سلیقه و نظر دیگری به میان آمد، كاهندۀ خلوصی است كه حضرت حق بِدان فرمان داده است:
«وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ»
و فرمان نیافته بودند جز اینكه خدا را بپرستند و در حالی كه حق‌گرایانه دین خود را برای او پالوده می‌سازند.

▫️کتاب شکوه نیایش،ج۱،صص۵۳۱-۵۲۱؛ مشکاة، ج۱۱، ص۳۷۸؛ مشکاة، ج۱۳، ص۲۵۲؛ مشکاة، ج۱۴، ص۴۶۳.

#بوستان_معرفت
#متن_مکتوب
#شکوه_نیایش_جلد1
#مشکاة_جلد11
#مشکاة_جلد13
#مشکاة_جلد 14
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌾🌿🌾


خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره می‌فرماید:

«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی‏ به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.

هرگاه در قرآن خداوند بنا دارد انسان را به‌شدت از ارتکاب عمل ناروایی باز دارد، همین ترکیبِ
«لا تَقْرَبا» را به‌کار می‌برد؛ مانند اینکه می‌فرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ »
و به مال یتیم، جز به‌نحوی که نیکوتر است، نزدیک مشوید.
با توجه به میل فزون‌خواهی و آزمندی سیری‌ناپذیری که در انسان وجود دارد، روش صحیح آن است که آدمی به خطا و اشتباه
نزدیک نشود. چه‌بسا اگر انسان به مقدمات گناهی
مشغول شود، توان دل‌بریدن از آن‌را نداشته باشد
و عنان نفس از کف بدهد و در دامن فتنه و گناه فرو افتد.در گذشته، سلاطین، مناطق خاصی را برای اغنام و احشام خود و برای شکار در اختیار می‌گرفتند که دیگران اجازۀ ورود به آنجا نداشتند.
به این مکان‌ها در پارسی «قُرُقگاه» و در عربی «حِمیَْ» می‌گفتند. اگر کسانی نزدیک این قُرُقگاه و نخجیرگاهِ سلطانی می‌شدند، ممکن بود که ناآگاهانه پا به اندرون آن گذارند و به غضب مَلِک و عوامل او مبتلا شوند. ازاین‌رو توصیه می‌شد که حتی نزدیک چنین محدوده‌هایی نیز نشوند تا مشکلی برایشان به‌وجود نیاید.
فعل «لا تَقْرَبُوا» چنین کارکردی دارد و در مواقع حساسی به‌کار می‌رود که خطر ورود در مهالک مهیب پیش روی انسان است؛ پس همان بهتر که انسان نزدیک چنین رفتارهایی نشود و فکر چنین اعمالی نکند و مقدمات آن‌را در سر نپروراند.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز می‌فرماید:
«الْمَعَاصِی حِمَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَمَنْ یَرْتَعْ حَوْلَهَا یُوشِکْ أَنْ یَدْخُلَهَا»
گناهان، منطقۀ ممنوعۀ خداوند است؛ پس کسی که اطراف این منطقه بگردد در معرض افتادن در آن قرار می‌گیرد.

▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۳-۴۰۰.

#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2

@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿



خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره می‌فرماید:

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »

و هنگامی‌که به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.

با توجه به کاربرد کلمۀ «ابلیس» در قرآن، روشن است که این واژه همچون واژۀ «آدم» جنبۀ عَلمیت دارد، یعنی نام فرد خاصی است؛ برخلاف کلمۀ «شیطان» که مانند انسان اسم جنس است و افراد فراوانی را شامل می‌شود.

البته همان‌گونه که آدم، پدر و سرسلسلۀ انسان‌هاست، ابلیس نیز سرسلسلۀ شیاطین است.
در اشتقاق و چگونگی این واژه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد.

بعضی از لغویون ابلیس را از ریشۀ «إِبلاس» دانسته‌اند که به‌معنای یأس و ناامیدی است و کلمۀ «مُبْلِسُونَ» در قرآن را نیز از همین ریشه برشمرده‌اند. براین‌اساس، ابلیس یعنی موجود مأیوس و ناامید.

البته این احتمال قوّت چندانی ندارد و مشخص نیست که آیا «ابلیس» به‌طور مستقیم از واژۀ «إِبلاس» گرفته شده یا مانند واژۀ «تَفَرْعُن» که برساخته از کلمۀ «فرعون» است، به‌تدریج از این اسم افعالی ساخته‌اند.

گروهی از محققان نیز می‌کوشند اثبات کنند که «ابلیس» عربی نیست؛ بلکه واژه‌ای یونانی است که ریشۀ آن «دیابلس» به‌معنای نمّام و مُفتری است و کلمات مشابه در زبان فرانسه و انگلیسی نیز از همین لفظ گرفته شده است.

▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۸۱-۳۸۰.

#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ»
و مرد بهتر از هر کس نگهبان راز خویش است.

توصیه‌های انسانی امیرالمؤمنین علیه‌السلام و طوفانی که در ذهن مخاطب به راه می‌اندازند
که هر دم دریای ذهن او را زیرورو می‌کند و
گوهر‌های معانی را از دل آن به‌در می‌آورد:
«انسان نسبت به سرّ خویش، حافظ‌تر از دیگران است».

اساساً بر دل انسان، رازها آن‌قدر سنگینی می‌کند که گاه نمی‌تواند این اسرار و مکنونات را در درون خویش به‌آسانی نگاه دارد.
انسان‌ها به راحتی نمی‌توانند سِر نگاه دارند و دوست دارند آن را به هر شیوه‌ای که شد، افشا کنند. اما حقیقت آن است که پس از افشای سِر، دیگر کسی قدرت نگاه‌داشتن و پنهان‌کردن آن را ندارد.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام به همین نکته اشاره می‌فرماید و به مخاطب خود هشدار می‌دهد که وقتی تو خود توانایی حفظ راز خود را نداری، نمی‌توانی از دیگران چنین انتظاری داشته باشی.
ایشان به مخاطب این نامه پیشنهاد می‌دهد که خود، سِر و راز وجودی خویش را کتمان کند؛ زیرا خود انسان به مقامِ حفظِ راز، شایسته‌تر از دیگران است.

▫️کتاب منشور تربیت (شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه)، صص ۷۳۴-۷۳۳.

#تعامل_و_تکامل
#متن_مکتوب
#کتاب_منشور_تربیت
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌾🌿🌾



امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«برای من نگاه‌داشتن آنچه در دستان خویش داری، از طلب‌کردن آنچه در نزد دیگران قرار دارد، محبوب‌تر است».
این توصیه نیز یک توصیۀ اقتصادی است که امام با هدف حفظ عزت نفس و کرامت وجودی انسان مطرح می‌فرماید؛ اینکه بهتر است مخاطب امیرالمؤمنین علیه‌السلام چشم به‌دست و مال و سرمایۀ دیگران نداشته باشد و در اموال ایشان طمع نکند. این همان نکته‌ای است که قرآن نیز به پیامبر خویش تذکر می‌دهد:
«وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَۀَ الْحَیَاۀِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَی»
و هرگز چشمان خود را به نعمت‌های مادّی که به گروه‌هایی از آنان داده‌ایم، میفکن. این‌ها شکوفه‌های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.
ازجهت‌دیگر، هنگامی‌که انسان به داشته‌های دیگران چشم معنای تقدیر معیشت درکلام معصومین علیهم‌السلام می‌دوزد، یا از داشته‌های خود غافل می‌شود و آن‌ها را فراموش می‌کند یا آنچه دارد حقیر و بی‌مقدار می‌بیند؛ نتیجۀ هر دوی این‌ها، ضعف شخصیت و خودکم‌بینی است که از نظر اسلام، عارضۀ مهمی است:
«وَ لِلهِ الْعِزَّۀُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»
درحالی‌که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.
مؤمن عزیز است و هرگز نباید در مقابل دیگران احساس ذلت کند. راه رهایی از این رذیله، چشم‌ندوختن به داراییِ غیر است.
امام‌صادق علیه‌السلام مؤمن را این‌گونه توصیف می‌کند:
«وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ شَکُوراً عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعاً بِمَا رَزَقَهُ اللهُ»
در هنگام فتنه‌ها باوقار، به وقت بلا و مصیبت، صبور و شکیبا، به هنگام نعمت، شکرگزار و به آنچه خدا روزی‌اش کرده قانع باشد.

▫️کتاب منشور تربیت (شرح نامه ۳۱ نهج‌البلاغه)، صص ۷۲۶-۷۲۵.

#تعامل_و_تکامل
#متن_مکتوب
#کتاب_منشور_تربیت
#گزیده

@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾



خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره می‌فرماید:

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »

و هنگامی‌که به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که
سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.

استکبار از ریشۀ «کِبْر» مشتق شده است و به‌معنای آشکارکردن و نمایاندن بزرگیِ شأن و جایگاه است و دربارۀ انسان بدین معناست
که خود را بزرگ‌تر از آنچه شایستگی آن را دارد؛ بداند. راغب در مفردات می‌گوید:
«کبر حالت خاصی در وجود آدمیان است و خاستگاه آن همان اِعجاب است».

انسان در استکبار دید متوازن را از دست
می‌دهد و در وجود خود، فقط حُسن می‌بیند.
به‌بیان‌دیگر، هنگامی‌که انسان دید جامع و واقع‌گرایانه را از کف بدهد، چشم بر نقایص و ضعف‌های وجود خویش بسته و صرفاً توانمندی‌های خویش را می‌بیند؛ لذا پدیدۀ
شومی به نام «کبر» در جان او متولد می‌شود. در این حالت انسان محاسن و کمالات وجودیِ خویش را دو چندان می‌بیند و کاستی‌ها و آسیب‌های درونی از نظر او می‌افتد و خود را در مقامی بسیار فراتر از موقعیت حقیقی خویش می‌پندارد.
هنگامی‌که این احساس درونی، تظاهر بیرونی یابد و این تمایل از درون به بیرون سرایت کند، نام آن «تکبر» است؛ به‌عبارت‌دیگر، ابراز و احساس بیرونی کبر، «تکبر» نام دارد.
«استکبار» نیز تلاش انسان برای نشان‌دادن چیزی است که در او وجود ندارد.
تکبر را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: تکبر در قبال خداوند، تکبر در برابر رسولان الهی و اربابان فضیلت و معرفت و درنهایت، تکبر در قبال عموم انسان‌ها.

بدترین جلوۀ کبر، در قبال حضرت باری‌تعالی است و به تعبیر امام علی علیه‌السلام، ابلیس که «پیشوای غیرت‏‌ورزان است و پیشرو مستکبران»، آن را پایه‌گذاری کرده و با این میراث شوم، انسان‌های بسیاری را از گذشته تا به امروز قربانی راه خود ساخته است.

▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۹۰-۳۸۸.

#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2

@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿



امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ یسِیرَ الرِّیاءِ شِرْكٌ».
بدانید كه مقدار كمِ ریا هم شرك است.
بنا به فرمودۀ خداوند متعال، شرك نهایی‌ترین حدّ پلشتی وجود انسان است. این همان نكته‌ای است كه خداوند متعال در نهایت قوّت به پیامبر خود تذكر می‌دهد و اثر بسیار شوم شرك را یادآوری می‌كند:
«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ‏»
اگر شرك ورزی قطعاً كردارت تباه می‌شود.
البته شرك بر دو گونۀ خفی و جلی است. شرك جلی دربارۀ ذات و صفات و افعال خدا ظهور می‌كند؛ اینكه انسان در پرستش ذات حق، دیگری را شریك كند و در قلمرو صفات و افعال الهی پای معبود دیگری را بگشاید. اما شرك خفی اَشكال متعددی دارد كه یكی از آن‌ها ریا است كه در آن آدمی چشم به دیگران می‌دوزد و پسند و ناپسند ایشان را معیار عمل خود قرار می‌دهد. اساساً واژۀ «رِیا» از ریشۀ «رُؤْیة» می‌آید؛ یعنی انسانِ ریاكار دوست دارد كه دیگران او را ببینند و كارهای نیك او را در دل یا به زبان بستایند.
اهل معرفت این رذیله را بسیار خطرناك می‌دانند و در پی آن هستند كه ریشه‌های این خطا را به شكل كامل در وجود خود بخشكانند. نزد این بزرگان، یكی از برترین توفیق‌ها در مسیر سلوك آن است كه ریا در وجود انسان از بین برود. در این هنگام نه تشویق و تأیید دیگران ایشان را به شوق می‌آورد و نه نكوهش و مذمت آن‌ها مانع حركتشان می‌شود. تحقق این مقام، شرط رسیدن به جایگاه بندگی مطلق است:
«لَا یصِیرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی یصِیرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُ‏ عِنْدَهُ‏ سَوَاءً»
برای خداوند عزوجل بنده‌ای خالص نمی‌گردد تا اینكه مدح و نكوهش در نزدش یكسان باشد.
با رسیدن به این مرتبه از خلوص در بندگی است كه آدمی خطاب آیۀ شریفۀ سورۀ علق را به واقع درك می‌كند:
« أَ لَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یرَی»
مگر ندانسته كه به حقیقت، خداوند می‏بیند؟
و با توسل به این معرفت، فقط خداوند را ناظر می‌بیند و حكم او را جاری می‌داند و دادن و ستاندن را فقط از سوی او ممكن می‌شمارد.

▫️کتاب فروغ حکمت؛ شرح نهج‌البلاغه، جلد۵، صص ۵۹۸-۵۹۵.

#بوستان_معرفت
#متن_مکتوب
#کتاب_فروغ_حکمت_جلد5
#گزیده

@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌾🌿🌾



لازمۀ متقی‌بودن، ملتزم‌بودن به صدق و صداقت است. اگر انسان می‌خواهد به کوی تقوا پا گذارد، باید همراه صادقان باشد و از رفتار و گفتار ایشان تبعیت کند: «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرات معصومین علیهم‌السلام مصداق بارز کسانی هستند که به مقام صدق رسیده‌اند و گفتار و رفتار و افکارشان عین صدق و راستی است:

از برید بن معاویۀ عجلی نقل است که گفت: از امام‌باقر دربارۀ گفتۀ خداوند عزوجل که فرمود: «اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ‏ الصَّادِقِینَ» پرسیدم، حضرت فرمود: [خداوند] فقط ما را قصد کرد.‏

ایشان حقایق را به‌راستی و درستی دریافته‌اند و عنصر تقوا در وجودشان حلول کرده و در رفتارشان متبلور شده است. لذا صادقانه می‌اندیشند، صادقانه سخن می‌گویند و از سر صدق عمل می‌کنند.

▫️کتاب مشکاة، جلد۵ ص۸۲.

#بوستان_معرفت
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد5
#گزیده

@rahe_aseman
🌾🌿🌾
More