دوست خوبم
به خدا که وصل شوی؛ آرامش وجودت را فرا میگيرد، نه به راحتی میرنجی و نه به آسانی می رنجانی.آرامش سهم دلهايی که سمت خداست
لینک کانال در پیام رسان ایتا:
eitaa.com/rahe_aseman
ثبت شده فرهنگ وارشاداسلامی
https://t.center/itdmcbot?start=rahe_aseman
وقتی از یادت دور می شوم ، دنیای پیرامونم ظلمتکده ای می شود پر از هراس و مصیبت و اضطراب ، اما وقتی قلبم با عبور مسیحایی نامت معطر می شود ، جهان برایم غرق نور می شود ، بال در می آورم ، سبز می شوم ، می شکوفم و تازه می شود ...
تو که باشی لبم خندان است ، جانم پر از زندگی است و اندیشه ام سرشار از پویایی و حیات ...
از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می فرمايد که شيخ فرمود: 💠 «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می رفته. روزی از او سئوال می کند: از عجائب قبرستان چه ديده ای؟ عرض کرد: روز قبل، در قبرستان جنازه ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. گفتم: پروردگارا؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.» 💠 منبع: معاد؛ آیت الله شهید دستغیب ره.
✍مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . ❄️ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.
🌟پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
🌟پسرک گفت : اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم، برای اینکه شما را متوقف کتم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم!
❄️مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
🎯در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
🎯خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند!
وقتی امیدمان را از دست میدهیم و فکر میکنیم که پایان راه هستیم خدا لبخند میزند و می گوید نگران نباش این فقط یه پیچه نه پایان راه... پس امیدوار باش و بدان بدست آوردن هر چیزی احتیاج به تلاش و زمان دارد...