برگشعری از
گلچین گیلانی:باد شبگرد میکشد فریاد
که گل و برگ و سبزه ویران باد
با فغان پرندۀ شبخیز
زیر اشک ستارگان بلند
برگ و گل روی سبزه میافتند
زرد از مشت و سیلی پاییز
روی چینهای نازک هر برگ
کشمکشهای زندگانی و مرگ
سرگذشت «خوشآمد» و «بدرود»
خنده و اشک و نالۀ جانسوز
داستانهای دلکش دیروز
یادگار گذشتۀ نابود
یاد باد آن پرندگانِ امید
پیش گلبرگهای سرخ، سفید
زرد، آبی، بنفش، سیمابی
همه در رقص از نسیم بهار
همچو دلدادگان به بوس و کنار
پیش دریاچههای مهتابی
یاد باد آن جوانی و مستی
تپش دلکشِ دلِ هستی
آرزوهای آسمانیِ جان
پاکی آن امیدهای بلند
چرخ مانند مادری دلبند
وقت همچون بهشت جاویدان
بر سرِ کوه برف میشد آب
جویها سر به زیر چون سیماب
گلّهبان توی درّهها با نی
دختران پیش چشمه با کوزه
بر سر تپّههای فیروزه
لالۀ سرخ چون پیالۀ می
بامدادان که روی شاخۀ تر
بلبل مست و شاد و بازیگر
با گل سرخ مهر میورزید
ژالۀ دوربین و دوراندیش
آگه از روزگار کوتهِ خویش
روی گلبرگهای تازه میلرزید
سبک و نرم و تند و مستانه
گِرد گل میپرید پروانه
روی دیوارها پرستوها
لانه میساختند با شادی
لانۀ پاک مهر و آزادی
خانۀ خانوادۀ فردا
آوَخ امشب تهیست این خانه
نه پرستو، نه گل، نه پروانه
روی بال و پرِ شکستۀ برگ
باد پاییز میکند پرواز
آن همه آرزوی دور و دراز
رفت در کامِ ژرف هستی و مرگ
آه! ای برگهای سرگردان!
یادگار بهار و تابستان
بامدادان چو دیدۀ خورشید
باز گردد میان کوه و سپهر
در چنین باغ بیگل و بیمهر
روی این شاخهها چه خواهد دید؟۱۱ اوت ۱۹۹۴( ۱۳۲۳ ) آکسفورد
#گلچین_گیلانی ......
کانال تلگرام ادبستان شعر پارسی:
@poempersiantelegram.....
صفحۀ اینستاگرام:
https://www.instagram.com/__poempersian__/