#غزلی_از عارف قزوینی*
به رغمِ چشم تو بی پا من از شراب شدم
خدا خراب کند خانه ات، خراب شدم
فروخت خرقه و شیخ آبِ آتشین میخواست
میان میکده من از خجالت آب شدم
ز دستِ هجر تو لبریز گریه ام، چه کنم؟
ز پای تا سر و سر تا به پا سحاب شدم
چو ماهِ روی تو از ابرِ زلف بیرون شد
قسم به موی تو بیزار از آفتاب شدم
مرا در آتش هجران گداختی یک عمر
چه شد که این همه مستوجب عذاب شدم؟
اگرچه بی گنهم می کُشد ولیک خوشم
که در عِدادِ شهیدانْشْ انتخاب شدم
سؤال کرد ز من:
عارف از پری رویان
وفا چه دیدی؟ من عاجز از جواب شدم
#عارف_قزوینی.....
کانال تلگرام ادبستان شعر پارسی:
@poempersiantelegram