امید استیفا
Channel
@omidestifa
Promote
106
subscribers
31
photos
15
videos
896
links
@oestifa
امید استیفا
امید استیفا
بایست که از امید بی نفع شود
چون از شعفم شادی او دفع شود
ای کاش بمیرم و نبیند رویم
تا دغدغه ی خاطر او رفع شود
امید استیفا
امید استیفا
کسی درون آینه نشسته است جای من
به گوش او نمیرسد صدای های های من
بریده ام دل از غریب و آشنا و دوستان
به غصه ختم میشود تمام ماجرای من
هزار زخم دارم از منافقان نارفیق
نبوده هیچ مرهمی برای زخمهای من
چرندگان هرچمن به هر سرا و انجمن
به لته لته لته شان نجس شده ردای من
غریق موج غصه ام به تکه پاره قایقی
به من نمیکند نظر خدای ناخدای من
بگو بخوان بزن بکش ببر مرا ازین هوا
مرا دوباره زنده کن عزیز آشنای من
(( از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد ))
تفاوتی نمیکند تولد و عزای من
امید استیفا
امید استیفا
افسوس چشمه های محبت سراب هست
بر روی چهره های رفیقان نقاب هست
من آرزوی عشق و وفا داشتم ولی
هر آرزوی خوب شتاب شهاب هست
یکروز اگر به خنده دلم شاد و سرخوشست
فردای آن هزار هزار التهاب هست
هر سو که چشم باز کنم فقر معرفت
در چشم های منتظرم اضطراب هست
آرامش از درون دلم پر کشیده است
تا قیل و قال احمق حاضر جواب هست
در سینه ام نفس متلاطم به پیچ و تاب
هر لحظه توی سینه ی من انقلاب هست
این سرنوشت بد بخدا حق مننبود
از عشق سهم من غم و درد و عذاب هست
امید استیفا
امید استیفا
از سختی ایام سراپا گله ام
در طالع نحس و تار سرسلسله ام
نوروز و بهار دلپذیرست اما
بی حوصله بی حوصله بی حوصله ام
امید استیفا
Telegram.me/omidestifa
امید استیفا
استاد ردیف کلمستان هستی
یخچال به سرمای زمستان هستی
از بسکه خم و راست شدی فهمیدم
از مجمع شعر فچمستان هستی
امید استیفا
امید استیفا
1:34
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید استیفا
امید استیفا
متشاعر جماعتی دغلند
ذره ای شعر را نمیفهمند
مافیای کثیف شعرو ادب
در پی باند بازی و سهمند
با وقاحت مدام میریزند
بر علفهای هرزگیشان کود
همه افکارشان مجالس بزم
غوطه ور در شراب و شهوت و دود
خورده بازار شعرشان به سیاه
سنگ و دال و سپید میچینند
ادعاشان دریده حرمت شعر
رو که نه سنگ پای قزوینند
خود خطا کرده اند و تهمت زن
راوی و قصه گوی تاریخند
زیر چشمی به مخ زدن مشغول
فکر چکش زدن سر میخند
روبه رو ازدحام نادانی
پشت اندیشه ای پر از خالی
سخت باشد کجا مجال گریز
جان به در بردن از چنین حالی
فاقد از شعر و نقد و بحث درست
پشت هم سبک تازه رو کردند
ادبیاتشان توهم محض
به جهالت عجیب خو کردند
در مجازی همیشه استادند
کوره های شراره ی خشمند
واقعیت ولی زبون و ضعیف
گوسفندان عاری از پشمند
مدعیان اکتشاف و شهود
خط بطلان به عاشقانه زدند
فقط از شعر و شاعری و شعور
فاعلاتن مفاعلن بلدند
روی هر شاخه از تفکرشان
ریسمان شعارشان پیداست
در کمین شکار پروانه
عنکبوتند و تارشان پیداست
خود فروشان کیک و نوشابه
وارثان خرافه و جبرند
سرخوش از ازدحام نفرتها
مرده خواران بر سر قبرند
یا که سر در گمند و حیرانند
چون درافتادگان ز چاله به چاه
حزب بادند و جیره خوار و اجیر
لحظه ای شیخ و بعد شاهنشاه
سرخوشند از غرور و بی شرمی
شعر شمس العماره میخوانند
کوه کندیم و خانه ویرانیم
کول دادند و مرد میدانند
امید استیفا
امید استیفا
سرتاسری سپید شد تن پوشم
چسبیده به تن گرفته در آغوشم
تشییع جنازه ام پر از تنهاییست
تابوت شکسته ی خودم بر دوشم
امیداستیفا
امید استیفا
برو نمیخوام دیگه تو
حتی به من سر بزنی
برای آرامش من
این در و و اون در بزنی
نکن نمیخواد واسه من
با اشک چشاتو تر کنی
مرواریدای چشمتو
رو خاک من هدر کنی
میشوری سنگ قبرمو
با اشک دیده و گلاب
به سنگ من دس میکشی
میگی عزیز من بخواب
اینکه کنارم اومدی
ازت تشکر میکنم
پای مزارم اومدی
ازت تشکر میکنم
چقد میگفتم عزیزم
نگاتو از نگام نگیر
الان که پیشتم نگو
عشق چی چیه برو بمیر
برای تو میمردم و
میگفتی دوسم نداری
حالا که مردم عزیزم
برای من گل میاری
گلای زرد و قرمز و
رو سنگ قبر من نذار
فقط واسه یه بار دیگه
اسممو رو لبات بیار
اینکه کنارم اومدی
ازت تشکر میکنم
پای مزارم اومدی
ازت تشکر میکنم
امید استیفا
امید استیفا
برای از تو سرودن
خاطرات کهنه از نو
نت به نت واژه به واژه
من و مهر و چشمای تو
خلسه های عاشقونه
ریخته تو ناز نگاهت
شکلات تلخ و قهوه
من و چشمون سیاهت
شعر نو قطعه قصیده
با دوبیتی و رباعی
غزلای عاشقونه
تورو میکنن تداعی
توی ذهن خسته ی من
تویی فن استعاره
تو لطافتی و معصوم
تو بلوغ یک ستاره
شبا از تو پرستاره
مثل ماه آسمونی
هشتمین رنگ قشنگ
سفره ی رنگین کمونی
برای از تو سرودن
کلماتو کم نیارم
من که جز نگاه نازت
دیگه واژه ای ندارم
بیا و برس بدادم
که تو غصه ها اسیرم
کاش میشد بدون گریه
جشن چشماتو بگیرم
تو شب قشنگ چشمات
میرسم به صبح موعود
توی زندگی تازه
به تو دیگه میرسم زود
امید استیفا
امید استیفا
به شادی و رغبت قبولم نداشت
و حتی مصیبت قبولم نداشت
شدم موج خنثای دنیای او
به منفی و مثبت قبولم نداشت
غزل گریه کردم برایش ولی
به یاری و صحبت قبولم نداشت
قریب و غریبه به روز و شبش
به موطن به غربت قبولم نداشت
دم از عشق میزد ولی ذره ای
به عشق و محبت قبولم نداشت
همش ادعا بود و ناباوری
قد سنگ و تربت قبولم نداشت
درون نفس های من ریشه کرد
به خویشی و نسبت قبولم نداشت
خدایم شد و هر دعای مرا
نکرد استجابت قبولم نداشت
امید استیفا
امید استیفا
برای من که امیدم امید یعنی تو
بشارت و خبر خوش نوید یعنی تو
چهارپاره رباعی ترانه نیمایی
غزل قصیده مسمط سپید یعنی تو
رکوع و سجده ی بی حد نثار عشقی که
به روح ملتهبم جان دمید یعنی تو
برای من که زمستان خسته ای هستم
طراوت و گل و شادی و عید یعنی تو
بیا و بیش مرنجان نشسته ای درجان
که حس عشق و نیاز شدید یعنی تو
دلیل عمر دوباره گل همیشه بهار
برای من که امیدم امید یعنی تو
امید استیفا
امید استیفا
امید استیفا
ققنوسی ام به شعر و ادب خوب و سرمدم
چون تکیه بر عواطف شعر و مثل زدم
ققنوس خانه ام بّوُد و از برای آن
با جان و دل به سعی و تلاشی مشددم
هی اسم شاعران به گل سرخ میدهم
زیباست این مراوده و رفت و آمدم
مینای شعر ما که سپیدش زبانزدست
نزدش به آزمون سخن پروری ردم
از شوق و ذوق دیدن یاران آشنا
هی شانه میزنم به دو زلف مجعدم
در شیک پوششی به مرادم نمیرسم
تا سید علی مصطفویست آن مراد دم
در انتخاب رنگ کراوات مجلسی
مابین زرد و آبی و قرمز مرددم
ققنوسی ام زلال و محبت سرشت من
با دوستان چه خوبم با ناکسان بدم
بیزارم از منافق شاعر نمای پست
پس گردنی به دست و به لب بوق ممتدم
پرسیده ای که فتنه گران خوب میشوند؟
چشم انتظار قائم آل محمدم
امید استیفا
امید استیفا
صد بوسه نثار گونه ی حضرت دوست
مفهوم رباعیات نغزش چه نکوست
او مرد ترانه های احساسی و ناب
این شاعر خوش صدا حمید ایلانلوست
امید استیفا
امید استیفا
اندوه پرستار دل زارم شد
در قحطی دوست مونس و یارم شد
هم سفره ی غم در به در و آواره
دل خانه به دوش غم افکارم شد
امید استیفا
امید استیفا
در جاده های بیشعوری سخت رانیدی
از انجمن ها شاعران را میپرانیدی
گفتی که بر اهل هنر پشت و پناهم من
گردن کلفتی کردی و چاکت جرانیدی
تا پر کنی جیب خودت از پول بی زحمت
چون عنکبوتی گرد مسئولین ترانیدی
خوردی هم از توبره هم از آخور بیت المال
مانند گاو مش حسن یونجه چرانیدی
در روز میلاد فلان پتیاره ی شاعر
هی خرج کردی بابتش خشتک درانیدی
آواز سردادی چنان خر در چمنزاران
چون انکر الاصوات اشعارت عرانیدی
با چشمک و بوس و نگاه و عور و اطوارش
ناخن کشیدی ناکجاها را خرانیدی
بدذاتی و حرص و طمع آمیزه ی جانت
در جادههای بیشعوری سخت رانیدی
امید استیفا
امید استیفا
((یک روز با یزیدی و یکروز با حسین
فهمیدم عاقبت که اصالت نداشتی))
*
*
با مکر و تقلب مُتِجانِس هستند
در عالم معرفت مُخَنِِّس هستند
از خیر عمل حاصلشان تزویرست
در بی خردی به صدر مجلس هستند
امید استیفا
مخنس :عقب مانده
مخنث : مفعول ..خم شده
امید استیفا
رسوا بکنم تورا زهم میپاشی
چون سایه نویسی ات بُوّد کلاشی
بر موج بلند شعرم اسکی بروی
در تنبانت حقیقتا" میشا...(آبیاری خواهی نمود )
🙈
امید استیفا
امید استیفا
امید استیفا
با همت و عزم انقلابی بروید
بی هیچ حسابی و کتابی بروید
با تیر و اسید اگر نشد چاره ی کار
با ماست به جنگ بی حجابی بروید
امید استیفا
امید استیفا
مدتی هست که با فکر خودم درگیرم
با گدا فطرتی محض رفیقان چه کنم
که گدا بی رحمست
که گدا نفهمست
این طریقی است که در ذات گدا شعله ور است
مرغ هرچه تپلی مقعدش تنگ تر است
دل بی صاحب او از همه دل سنگتراست
آب از دست خسیسش نچکد روی زمین
فقر وجدان و وفا از وجناتش پیداست
با گدا فطرتی محض رفیقان چکنیم
امید استیفا
More