اولویت دوباره «اندیشه» بر «شعار»:
یک جنبش اعتراضی زمانی قابلیت ربودن شدن توسط جریانهای افراطی و خارجی را پیدا میکند که به جای اینکه شعارهایش از دل گفتوگوها، تحلیلها و اندیشههای درون جامعه بیرون بیاید، این رابطه وارونه شود و تحلیلها و راهکارها از دل شعارها بیرون بیایند.
این پدیده وارونگی رابطه «اندیشه» و «شعار» زمانی رخ میدهد که بعضاً متفکران و تحلیلگران و فعالان سیاسی و اجتماعی جامعه - عمدتاً تحت فشارهای روانی و از ترس برچسب «مزدور» و «غیر مردمی» خوردن - به جای تبیین و بیان مطالبات جامعه به زبان حقوقی، سیاسی، ادبی، هنری و غیره، تحلیلها و موضعگیریهایشان را با فضای احساسی و آشفته و خشمگین کف خیابانها تطبیق میدهند تا مبادا از جامعه «عقب» بیافتند.
وقتی چنین پدیدهای رخ میدهد، مناسبترین زمینه برای افراطیترین جریانهای اپوزیسیون و احزاب و دولتهای خارجی فراهم میگردد تا با استفاده از قدرت رسانهای، تبلیغاتی و سیاسی خود، آن جنبش اعتراضی را مصادره به مطلوب کنند و به هر سمتی که خودشان میخواهند به حرکت درآورند.
کافیست تا در تجمعات گوناگون چند شعار افراطی، خشونتطلبانه و فحاشانه بیایند - یا حتی تزریق کنند - تا از طریق رسانهها، رباتهای شبکههای اجتماعی، حمایت سیاستمدران خارجی و چهرههای فرهنگی و هنری و ورزشی، و همزمان سرکوب یا به سکوت واداشتن شخصیتهای معتدلتر، میانهروتر، مسالمتجوتر و مصلحتاندیشتر، این شعارها را «صدا»ی مردم ایران بخوانند و خود نیز به عنوان «نماینده» و «بازتاب دهنده» این صدا، در پارلمانها و سناها و محافل سیاسی آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا مشغول به لابیگری و پیشبرد اهداف سیاسی خود شوند.
در اینجاست که یک لحظه سرمان را بالا میبریم و متوجه میشویم که نازنین بنیادی و حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد و سایر کسانی که تحریمهای اقتصادی را «شیمیدرمانی» و صلح را «کسلکننده» و غایت اهداف یک جامعه را «انتقامگیری» در «فردای براندازی» میخواندند، شدهاند «رهبران» یک ملت!
در اینجاست که ناگهان متوجه میشویم که اعتراضاتی که بر علیه خشونت گشت ارشاد آغاز شد و خواستار احیای حقوق شهروندی و احترام به کرامت انسانی و حق انتخاب سبک زندگی و اجازه رشد و شکوفایی طبقه متوسط بود، امروز به اسم آن، از توقف مذاکرات، قطع تمام روابط دیپلماتیک، انزوای کامل کشور از همه عرصههای بینالمللی، تشدید تحریمهای اقتصادی و تداوم سیاست فشار حداکثری، اعلام منطقه پرواز ممنوع بر آسمان کشور، مبارزه مسلحانه و مداخله مستقیم قدرتهای بیگانه، صحبت میشود!
حال در اینکه اقدامات حاکمیت - همانند جنبشهای اعتراضی چند سال اخیر - و دامن زده آن به آتش خشونتها، تشدید خشم عمومی، بیاعتنایی به خواستههای قشر وسیعی از مردم، انحصاری و تکصدایی کردن رسانه ملی، عدم مسئولیتپذیری برای فجایع انسانی و غیره، در سوق دادن معترضین به دامان ویرانیطلبان خارج از کشور و روانه کردن مخاطبان صدا و سیما به سمت شبکههای فارسیزبان، نقش عظیمی داشته، شکی نیست.
اما باز پس گرفتن یک جنبش اعتراضی مدنی داخل کشور با مطالبات بسیار معقول و متمدنانه، از دست افراطیترین، مرتجعترین، خشونتطلبترین، فحاشترین، ضد ملیترین و خائنترین جریانها و افراد اپوزیسیون و جنگطلبترین و ایرانستیزترین دولتها و احزاب سیاسی خارجی، و مرزبندی مشخص با آنها، همچنان مسئولیتیست که تاریخ بر دوش تکتک ما نهاده است.
و تا زمانی که «شعار» بر «اندیشه» و «احساسات» بر «عقلانیت» تفوق و اولویت دارد، ما شهروندان عادی با همه مطالبات مدنیمان و امنیتمان و حق زندگیمان و موجودیت کشورمان، دستخوش جنون افراطیترین جریانهای خارجی و داخلی خواهیم بود.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram