رابطهٔ عاشقانه باید پناهگاهی امن برای فرار از خستگیها باشد؛ تا از قیل و قال جهان و هرچه در آن است، به آغوش امنش پناه ببری. نه خود نمک روی زخم باشد و قوز بالای قوز شود ...
چنان در قید مهرت پایبندم که گویی آهوی سر در کمندم گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بی سامان بخندم نه مجنونم که دل بردارم از دوست مده گر عاقلی بیهوده پندم همه شب نالم چون نی که غمی دارم که غمی دارم دل و جان بردی اما نشدی یارم
توی کتاب "سه شنبه ها با موری" نوشته بود: «اگه لازم باشه گریه کنم، مفصل اشک میریزم اما بعد از آن به همه خوبیها و هدف هایی که هنوز در زندگی از آنِ من هستند متمرکز میشوم…»