وقتی رفتی
شوریدهگوزنی دیدم
در جنگل برفی
سمکوبان سالسا میرقصید
و ماغ میکشید
دیوانهوار
انبار
برف شاخههای لخت را
با شاخهاش میدرید
انگار
تنش هوس تیر داشت
و من چه کمان فرسودهای بودم
سیگار بر لب و یخزده قلب
فرسنگها فرسنگ
با شکارچی کمینکردهاش غریبه بودم
فرورفته در خوابی زمستانی
خوابی
زمستانی…
#نوید_سید_علی_اکبر🍂🍁