آدمها میآیند هیئت... حسینچی میشوند... روضهخوان و آبدارچی و... کفشجفتکن و... مستمع و منبری میشوند... با شنیدن روضه... ریش، سپید میکنند... چشمانشان... همیشه اشکی میشود... آخرش هم بعد از یک عُمر نوکری... ارباب به دیدنشان میآید و... سرشان را به دامن میگیرد. و این... حکایتِ امامحسینیهاست! ... @MokhatabTV3 ...
حرم را که برعکس کنی... میشود مرح! دهخدا را میشناسی؟! لغتنامهاش را که باز کردم... نوشته بود [مرح]: شادمان شدن! میدانی چندوقت است با ندیدن حرم زندگیمان سرد و یکنواخت شده؟! ... @MokhatabTV3 ...
پرسیدند: بهترین و زیباترین دیدنی در بهشت چیست؟ فرمودند: تماشا کردنِ #حسین (علیهالسّلام) از امام صادق(علیهالسلام) این حدیث، به ما رسیده است. ... @MokhatabTV3 ...
روزها را میشمارم... تا #شب_جمعه! #مفاتیح را ورق میزنم... میرسم به #زیارت! ربیع و رمضان ندارد... همهاش نشانی از تو دارند! حکایت این عشق... از کودکی است! پس قبول کن... ماجرای این دلبستگی... سَرِ دارز دارد! دست خودم نیست که! پس قبول کن هرشبِ جمعه... هر لحظهی من... هر شبِ من... با یاد کربلا سپری میشود! پس قبول کن... جز تو... هوای کسی در سَرَم نیست! ... @MokhatabTV3 ...
[به زودی] راستش را بخواهید... خودمان هم دلتنگیم... برای شبهای جمعهای که... دست روی سینه گذاشته... و میخواندیم: صَلِّ عَلَالحُسَینِ الَّطیف دلمان لَک زده برای شنیدن... صدایتان... که با برنامه تماس میگرفتید! برای التماسدعاها... برای نَفَسکشیدن در بهشتِ خدا... روی زمین؛ برای مخاطبِخاص! به زودی... با هم خواهیم بود! ... @MokhatabTV3 ...
دنیا روی سرمان خراب شد... وقتی آوار... جانِ مردم را گرفت! چشممان سیاهی رفت... وقتی رخت مشکی... بر تنِ #آبادان شد! کاممان تلخ شد... وقتی کوچک و بزرگِ شهر... چشمانتظارِ پیکرِ بیجانِ عزیزشان بود! سهم ما در این میانه... #دعا بود و... دعا! انگار خودمان داغدار شدیم! انگار پارهی تنمان زیرِ خروار خروار خاک... گرفتار شده! انگار ماییم که داریم میسوزیم! آبادان برای #ایران... یک #شهر نیست! نماد #مقاومت است... مظهر شور و شعور است! و مملو است... از مردمانی خونگرم و مهربان... و دلدادهی خانوادهی پیامبر! در این #شب_جمعه... در این #شب_زیارت... به #صلوات و #فاتحه... عزیزانِ در خاک آرمیده را... مهمان میکنیم... و طلبِ صبر برای خانوادههایشان داریم! #آبادان_تسلیت #ایران_تسلیت
حرم را که برعکس کنی... میشود مرح! دهخدا را میشناسی؟! لغتنامهاش را که باز کردم... نوشته بود [مرح]: شادمان شدن! میدانی چندوقت است با ندیدن حرم زندگیمان سرد و یکنواخت شده؟! ... @MokhatabTV3 ...
از کودکی به ما گفتهاند: در این شبها... سرنوشت یک سالهمان را مینویسید! لاف نیست اگر بگویم تمام خواستهام همین است: یک سال که هیچ... یک لحظه هم... دستم را از دامان عشق حسین کوتاه مکن! والله که روزگار بی حسین... برایم از #مرگ، سختتر است! ... @MokhatabTV3 ...
ای خدا! خدایی که باران فضل و کرامتت... میبارد بر بندگان! و آغوشِ عطا و بخشش گشودهای... سمت بندگان! ای خدا! خدایی که میبخشی... خطاهای بزرگ را... سلام و صلواتت... بر پیامبر و خانوادهی مطهرش... که زلالند و... از هر ناپاکی، به دور! و بهترینِ خلقِ تواند! ای خدا! خدایی که مهربانی... از سرانگشت دستان تو جاری میشود... در همین شب جمعه... ما را ببخش!
اللّهمَاغفِرلی الذُنوبَالَّتی تُنِزِلُالبَلا و بلا... یعنی دلتنگیات! یعنی: فراق، از نقطه آرامش... و قلب کسی که شیدای تو شد... کجا آرام خواهد گرفت؟! جز حریمی که قلب تو در خاکش مدفون است؟! من هوایی توام حسین... هرجا که هوای تو دارد... نقطهی آرام من است! ... @MokhatabTV3 ...
پیرمردی را دیدم... کنار شش گوشه... کفنش را آورده بود؛ نَه برای تبرّک! آورد و گریست و گذاشت و رفت! میرفت و میگفت: ارباب بیکفَنَم! کفَن بعد تو... به چه کار عاشقت میآید؟! ...یاد پیرمردان گودال افتادم! همگی با عصا آمده بودند... و آه که تو را برای دِرهمی... چه دَرهمت کردند! ... @MokhatabTV3 ...