غفران بدخشانی شاعر افغانستانی در برابر استاد ابتهاج چه زیبا از پیوند دیرین
ایران و افغانستان میگوید و آخر میگوید: درود ای همزبان من هم از ایرانم". این زبان هنر است که ما را به
ایران نه در معنای جغرافیاییش که در معنای فرهنگی اش پیوند می دهد. و البته پیام اصلی شعر همین است: "نگاهم کن نه با تحقیر" :
"درود ای همزبان، من از بدخشانم
همان مازندران داستانهای کهن
آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران، من از کابل
من از سیستان، من از زابل
تو از مشهد، ز غزنی و هریوایم
تو از شیراز و من از بلخ میآیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ میکارد
و گر بیداد و استبداد میبارد
نوایم را اگر دزدیده اند از من
سکوت تیرهای در خانه خورشید گسترده است گر دامن
سیه پوشان نیک اندیش و فوج سر به داری در رگانم رخش
میرانند
مرا بشناس
من آنم که دماغم بوی جوی مولیان دارد
و آمویی میان سینه ام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین جبین مادرم روح فرانَک می تپد
از روی و از مویش
فروهر می تراود، مهر می بارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاک کیشان کمان کش را
به قول رازهای سینه تاریخ پیوندی است دیرینه!
نگاهم کن
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر
نگاهم کن نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم
ز بومسلم و سیس و بومقنّع صورتی دارد
درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی
نشانم من
تنت را روح و جانم من
من ایرانم!
خراسان در تن من می تپد
پیوسته در رگهای من جاری است
بشناسم
بنی آدم گر از یک جوهرند
ما را یکی تر باشد آن گوهر
درود ای همزبان من هم از ایرانم!"
#ایران#افغانستان