mojtaba najafi(مجتبی نجفی)

Channel
News and Media
Politics
Education
Family and Children
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel mojtaba najafi(مجتبی نجفی)
@modjtabanajafifrancePromote
3.73K
subscribers
512
photos
407
videos
646
links
ایران مدنی
To first message
Forwarded from پارَند - Paarand
به یاد پزشک فداکار: هر انسانی آبستن شگفتی است

آنچه که باعث شد رامین پوراندرجانی نه نقش یک پزشک مطیع که نقش یک شهروند مسوول را ایفا کند، همین کلماتی بود که در مراسم فارغ التحصیلی اش خطاب به همکلاسی هایش گفته بود:

«بچه‌ها ما وارث اسم‌های بزرگی هستیم. وارث اسم‌های بزرگی مثل جالینوس و بقراط و ابوعلی سینا و حکیم جوزجانی. روح خیلی خیلی بزرگ و مقدسی از آن زمان در قلب‌های بزرگی منتقل شده و آمده در لباسی سفید برای ما به میراث گذاشته شده. بچه‌ها ما آمده‌ایم این جا تا بگوییم که عاشقانه به راهمان ادامه می‌دهیم.»

در اواخر آبان سال هشتاد و هشت بود که خبر مرگ او توجه افکار عمومی را جلب کرد.
پزشک سرباز وظیفه‌ای که برای مداوای قربانیان به بازداشتگاه مخوف کهریزک فراخوانده شده بود، حاضر نشده بود علت مرگ جوانان معترض را بیماری "مننژیت" اعلام کند.
بازداشتگاه کهریزک با هدف طرحی با عنوان «ارتقای امنیت اجتماعی» در سال هفتاد و نه راه اندازی شده بود. هدف از این طرح جمع آوری افرادی بود که نیروی انتظامی آنها را "اراذل و اوباش" نامیده بودند. بعد از اعتراض‌های تیر هشتاد و هشت، سعید مرتضوی معاون دادستان وقت کل کشور به همراه سردار رادان رئیس پلیس تهران بزرگ، معترضان را به این بازداشتگاه واقع در محله خاک سفید تهران منتقل کردند.
راویان این بازداشتگاه از شکنجه‌هایی سخن گفتند بسیار دردآور. این همان وعده رادان بود که می‌خواست از این جوانان معترض که در خیابان رای دزیده‌شان را مطالبه کردند با گرسنگی دادن و شکنجه "موش" بسازد.
با کشته شدن محسن روح الامینی فرزند عبدلحسین روح الامینی نماینده فعلی مجلس و مشاور انتخاباتی محسن رضایی، این بازداشتگاه به سوژه اصلی رسانه‌ها تبدیل شد. فشارها آنقدر زیاد شد که به دستور مقامات جمهوری اسلامی بسته شد. پوراندرجانی در برابر فشارها ایستاد و در مجلس شهادت داد که روح الامینی نه بر اثر مننژیت که به خاطر شکنجه کشته شده است. در اواخر آبان جسد بی جان او در بهداری در تهران یافت شد در حالی که قبل از آن چندین بار احضار و بازجویی شده بود.
پوراندرجانی پیش از پزشک بودن، شهروند بود و آنچه را افشا کرد که نظام سیاسی میل به دفن دائمی اش دارد: ماشین سرکوب شهروندکش!
نام او در کنار بسیاری از شهروندان فداکار ثبت شد که سبعیت و جنایت را فاش کردند. این فاش کردن به قیمت جان او تمام شد اما هم خود‌‌ را در مقام شهروند مسوول ثبت کرد و هم پزشک فداکار وفادار به سوگندی که در محافظت از جان انسانها ادا کرده بود.
کنشگری او به سرمایه اجتماعی ایرانیان ضداستبداد افزود و این همان درسی است که از آرنت می آموزیم:
هر تولدی آبستن شگفتی است و هر انسانی مستعد خلق معجزه ای.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://t.me/paarandiran/125
از « دولت در دولت» تا دولت بیت رهبری

مجتبی نجفی

قبل از انتخابات در چندین مصاحبه و متن نوشتم ما دیگر با پدیده" دولت در دولت" زمان اصلاحات مواجه نیستیم،چرا که اصلاحات شکست خورد و تلاش برای مشروط کردن قدرت مطلقه بنا به دلایل مختلف ناکام ماند. باقی تلاشها از جمله انتخابات هشتاد و هشت که با کودتا و سرکوب جنبش سبز، سد شد، انتخابات‌های نود و نودو شش همه نتواستند از یک روند رو به تصاعد جلوگیری کنند: دولت بیت رهبری.

در دوران اصلاحات،رئیس جمهور وقت اختیارات می خواست و او تحت فشار جامعه ای بود که خواستار تسریع و تعمیق روند دموکراتیزاسیون از طریق استحاله نظم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شده بود. بعد از شکست اصلاحات، رئیس دولت بعدی محمود احمدی نژاد، دور اول مطیع بود اما دور دوم چموش شد، برای همین حذف شد. روحانی در تقابل با سیاست های رهبر جمهوری اسلامی بود اما در نهایت کوتاه می آمد. در برابر تیکه پرانی هایش آنچنان او را در دوم در مخمصه ای بزرگ قرار دادند که با بدنامی رفت و اکنون هم صلاحیت حضور در خبرگان را ندارد،همان روحانی که زمانی در رویای جانشینی بود.

رئیسی، رئیس دولتی مطیع بود. مدل ایده آل رهبر، نه اختیاری می خواست نه ویژگی خاصی داشت از جمله سخنوری، دانش و جاه طلبی برای زیر سایه قرار دادن رهبر. او مهره ای بود در خدمت سیستم.

رای اعتماد امروز به کابینه و صراحت پزشکیان در اینکه اعضای معرفی شده همه با رهبری هماهنگ شده اند گزاره ای است که همان تحلیل پایان پدیده" دولت در دولت" و انسجام " دولت بیت رهبری" را تایید می‌کند، پدیده ای که به خصوص از انتخابات سال چهارصد شروع شده بود. رئیس دولت،رهبر جمهوری اسلامی است و رئیس جمهور معاون اجرایی اوست و شاید از منظری بهتر باشد همه مسئولیت ها متوجه رهبری باشد که اختیار صد دارد و پاسخگویی صفر.

دولت بیت رهبری حاصل فرمایشی کردن نهاهای انتخاباتی است که نمونه اخیرش را در یک مجلس فرمانبر دیدیم، و حاصل تفوق نظامیان بر امور که نمونه اش را در استعلام های تایید وزرا از نهادهای امنیتی از جمله اطلاعات سپاه دیدیم و البته حاصل استحاله اصلاح طلبان در ساختار است، اصلاح طلبانی که زمانی می خواستند بیت رهبری را استحاله کنند یا تصفیه و خانه نشین و مخالف شدند، یا در سیستم حل شدند. می شود گفت اکنون سوت پایان آن رویارویی دوران اصلاحات با پیروزی قاطع رهبر جمهوری به صدا درآمده.

اما رهبر جمهوری اسلامی یک بحران اساسی دارد،"نه"بزرگی در عرصه عمومی شکل گرفته؛نماینده سیاسی ندارد اما این «نه» بزرگ این پتانسیل را دارد که چون گذشته حول محور کنشهای جنبشی نظام مستقر را آزار دهد. شاید بتوان گفت صحنه سیاسی در ایران روشنتر شده و نظم قبلی دوران اصلاحات که فروپاشی شده جای خود را در آینده به نظمی جدید خواهد داد و اهمیت هویت گرفتن « نه» به عنوان رادیکالیسم در عرصه عمومی، اینجا خود را نشان می‌دهد که در برابر اراده دولت بیت رهبری برای کنترل و استحاله نیروهای سیاسی چه طرحواره ای را می‌تواند ارایه دهد.

طبیعتا این « نه» شکل گرفته در عرصه عمومی نماینده سیاسی در ساختار ندارد؛ مانند زمان اصلاحات تفویض نمایندگی به جریان سیاسی نداده. به رغم این جیغ و دادها در خارج از مرزها هم نماینده سیاسی ندارد و شکل گیری این نمایندگی سیاسی در آینده شاید بزرگترین مسأله ای باشد برای اندیشیدن، رصد و تحلیل اوضاع. اگر چه ساختار سیاسی در بالا به انسجام حداقلی در طرد نیروهای مزاحم قدرت مطلقه رسیده اما در بیرون از خانه در میدان شهر هیاهویی است از نارضایتی های افزاینده آن هم در شرایطی که در دو دهه اخیر حکومت بعضا با جنبش های متفاوتی غافلگیر شده. دولت بیت رهبری در برابر عرصه عمومی سرکوب شده و رادیکال شده. این صورت مسأله تنش زای سالیان آتی است.
Forwarded from سهام نیوز
کودتای ۲۸ مرداد و دام کمونیسم

کورش احمدی
یادداشتی از یک آقای محترمی به نام بیژن اشتری در سایت سهام نیوز دیدم که مدعای آن این بود که اگر علیه مصدق کودتا نشده بود، ایران در دام کمونیسم می‌افتاد. به نظرم رسید که یادداشتی نیز قبلا از ایشان در تمجید از ژنرال پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی که علیه آلنده در ۱۹۷۳ کودتا کرد و به قول ایشان شیلی را از شر کمونیسم نجات داد و تمجید از پیشرفت های شیلی ذیل زمامداری پینوشه دیده بودم. با ملاحظه این دو یادداشت و شاید یکی دو یادداشت دیگر به نظرم رسید که ایشان نیز درزمره چند نفری در ایران امروز است که لگد زدن به استخوانهای پوسیده کمونیسم که ۴ دهه قبل دفن شد را وسیله‌ای برای نیل به هدف اصلی‌شان قرار داده‌اند.

البته در زمان رونق کمونیسم در ایران و جهان نه از این مبارزان ضدکمونیست در ایران خبری بود و نه از پیشینیان نظری آنها. اینان اکنون بعد از حذف کامل کمونیسم به میدان آمده‌اند تا مبارزه با کمونیسم را، خواسته یا ناخواسته، به حربه‌ای برای توجیه دیکتاتوری و سیاست‌های سرکوبگرانه پیشین که راه را بر استقرار مشروطه و توسعه سیاسی در کشور ما بست و ما را به یک وادی لم یزرع کشاند، تبدیل کنند. 

با این نحوه استدلال منطقا نویسنده باید متاسف باشد که چرا در آن دوره کودتا فقط در ایران انجام شد. چون در آن دوره احزاب چپ و کمونیستی تقریبا همه جا بودند و بسیار قوی‌تر هم بودند . قوی ترین حزب‌های اروپا همین احزاب کمونیستی بودند.

در خاورمیانه و در آسیا هم همینطور. مثلا با این منطق در هند نمی‌بایست  دمکراسی تحمل می‌شد چون یک حزب قوی کمونیستی وجود داشت.  تقریبا در همه جا دیگر در آسیا و آمریکای لاتین و خاورمیانه.

مطالب ایشان در این یادداشت در دفاع از کودتا و سرنگونی یک دولت قانونی در درجه اول مطالبی است علیه جنبش مشروطه و علیه قانون اساسی برآمده از آن و علیه جنبش مردم ایران از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز برای استقرار حکومت قانون.

اینکه می‌فرمایند مردم ایران در آن زمان شایسته دمکراسی نبودند، توهین به مردم ایران است و روشن نیست که چرا مردم ایران برغم پیروزی در یک جنبش سراسری لیبرال دمکراتیک در ۵۰ سال قبل از کودتا همچنان شایسته دمکراسی یا حداقل حکومت قانون نبودند، اما مثلا مردم هند بدون چنین سابقه‌ای، بودند.

روشن است که با چنین گزاره‌هایی اگر کسی بازهم مدعی باشد که طالب دمکراسی و حکومت قانون و حقوق بشر برای ایران است، دروغی بیش نگفته است.

درک ایشان از حزب توده و سیاست آمریکا و انگلیس در آن زمان نیز سطحی است. پیروزی کمونیسم در صورت ادامه دولت مصدق تنها یک تم تبلیغاتی در هر دو طرح کودتا (چکمه و آژاکس) بود. حزب توده نیز سروصدای زیاد داشت اما تو خالی، پوک و بی اعتبار بود و بعد از قضیه آذربایجان و حمایت از فرقه دمکرات و بعد از قضیه نفت شمال و نیز بعد از مخالفت تقریبا همیشگی با مصدق، اعتباری در کشور و در خارج از حلقه‌های محدود در معدودی شهرهای بزرگ نداشت کما اینکه  حزب توده در برابر جبهه ملی پیوسته در حال عقب نشینی بود و تعداد نمایندگانش در مجلس از ۸ نماینده در مجلس چهاردهم به صفر نماینده در مجلس هفدهم رسید‌.

در اسناد آمریکا نیز که منتشر شده از جمله در سند برآورد ملی اطلاعات مورخ ۱۲ اوت ۱۹۵۳ (شماره ۲۵۹) شمار اعضای حزب توده ده هزار نفر برآورد شده و تاکید شده که حزب توده در موقعیتی نیست که بتواند قدرت را به دست گیرد.

بعلاوه، همین اسناد نشان می‌دهد که از نظر آمریکا، شوروی نیز با توجه به مواجهه با غرب در چندین جبهه و نیز مرگ استالین و جنگ قدرت در داخل از یک سو و قدرت ایلات و سران مذهبی و ملاکین بزرگ از سوی دیگر هرگز تصور به قدرت رساندن حزب توده در ایران را نیز نداشت.

البته روشن است که شواهد تاریخی و منطق و استدلال به هیچ رو جلودار راست افراطی ایرانی برای کشاندن ایران به یک ورطه خطرناک دیگر نخواهد بود.
@Sahamnewsorg
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتار و شنیدار ۳
فرزند مماشات: دولت مسلح علیه دولت مدنی

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
Forwarded from پارَند - Paarand
نظامی‌گری علیه دموکراسی‌خواهی
فکر نظامی‌گری علیه دولت مدنی است. نظامیان در سیاست هم به نظامی‌گری ضربه می‌زنند هم به امر سیاسی.
آیا کسی که نظامی بوده حق دخالت در سیاست را ندارد؟
- اگر یونیفرم را کنار نهد و به قواعد دولت مدنی تن دهد، این حق را دارد. به عبارتی به شرطی که مدنی فکر کند و نگاه کند.
آیا کسی که سابقه نظامی گری ندارد، می‌تواند در امر سیاسی، نظامی گرا باشد؟
- بله، اگر مسایل عمومی را با نگاه امنیتی نظامی پردازش کند، این فرد بدون یونیفرم نظامی هم در امر سیاسی، نظامی گراست.
مسأله این است که جامعه ایران، پادگان نیست و حل مسایل عمومی نه به چکمه نظامیان که به تدبیر نخبگان و مشارکت شهروندان بسته است‌.
در نتیجه، نظامی گرا در امر سیاسی، به جای ایستادن بر شانه های جامعه مدنی بر شانه های نهاد نظامی مانند سپاه پاسداران تکیه می‌کند.
از این‌رو، نظامی‌گری در سیاست، زهری برای مدنیت است و رویکردی که نظامی‌گری در سیاست را ترویج دهد، از دموکراسی‌خواهی دور است چرا که مسایل عمومی باید با بحث و استدلال عمومی در فضای مدنی حل شوند نه با دولت مسلح مجهز به اسلحه و زرادخانه.
در نتیجه، دموکراسی خواهی و نظامی گری با هم ناسازگارند.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://t.me/paarandiran/122
در نفی نظم سلطه

مجتبی نجفی

این مامور نیروی انتظامی که اینچنین خونسرد،پایش را بر گردن کودک پانزده ساله افغانستانی گذاشته به وقتش برسد امثال نیکا و سارینا و مهسا را به قتل می‌رساند. مساله این است او مامور نظم سلطه است و فاقد جهان بینی انسانی خشونت ستیز.

فاجعه بزرگتر از حد تصور است. هم کودک آزاری است، هم مهاجر آزاری و از همه مهم تر مامور نیروی انتظامی که باید مدافع نظم و امنیت باشد خود به سوژه ناامنی تبدیل شده.

ریشه ای تر به مساله نگاه کنیم. حدود پانزده سال پیش حوالی بلوار کشاورز،مامور نیروی انتظامی، راننده نگون بختی را از ماشین پایین کشید و زیر مشت و لگد او را تحقیر کرد. یکی از عابران معترض شد و روانه شد و الا مشخص نبود تا کجا ادامه می داد. یادم می آید یکی از ماموران آگاهی مجرمی را آنقدر شکنجه کرده بود که جان داد. چرا؟ چون در نظر او مجرم انسان نیست.
بزهکاران را در خیابانها می چرخانند تا مثلا آینه عبرت شوند،اما شک نکنید این نادانها به بازتولید جرم و عزم جزم مجرم تحقیر شده برای تداوم مشی اش کمک می کنند.

اینکه کشور ما به ساماندهی مهاجرت نیاز دارد نکته درستی است. باید امر مهاجرت را سامان داد و بهینه کرد تا هم به مهاجران کمک شود و هم کشور ظرفیت های لازم را برای مدیریت موج های مهاجرتی کسب کند اما اینها دلیلی بر مهاجرستیزی نیست. شایسته نیست فشاری را که باید به نهاد دولت وارد شود به مهاجر بی پناه تحمیل شود. پس ساماندهی امر مهاجرت آری، مهاجرستیزی نه.

اما این ستیز ریشه دارد. مخصوص مهاجر افغانستانی نیست. مگر همین دو روز پیش، فیلم برخورد با نفس،دختر چهارده ساله منتشر نشد؟مساله فراتر از ایرانی بودن یا مهاجر بودن است،مساله تداوم نظم سلطه است که هر چه ضعیف تر باشی، بیشتر آزار می بینی. برای همین در کوران جنبش زن،زندگی،آزادی،اعدام، نصیب کم صداترین ها شد از محسن شکاری تا محمدمهدی کرمی.
در نظم سلطه، سلطه گر ضعیف تر را له می‌کند،هر چه بینواتر باشی گردنت زیر زانوی این مامور بیشتر له می‌شود. همین نظم است که مامور نیروی انتظامی و لباس شخصی را از شهروندی آزاد به موجودی بالقوه قاتل و شکنجه گر تبدیل می‌کند.

دموکراسیخواهانی که به ایرانی با توسعه متوازن و دموکراتیک می اندیشند باید در برابر هر شکلی از خشونت حساس باشند، چه علیه ایرانی چه علیه مهاجر. تبصره نداریم، ستیز با مهاجر و ضرب و شتم و تحقیرش به میزان ستیز با شهروند ایرانی وقاحت دارد.
اگر افق، ایران به مثابه الگویی از رواداری و دموکراسی در منطقه باشد از هم اکنون باید در برابر خشونت علیه "دیگری" ایستاد. نیروی انتظامی باید آدم باشد نه درنده خو نه ستمگر.
https://t.me/modjtabanajafifrance/2350
اقتدار یا سراسیمگی؟

مجتبی نجفی

ببینید با دختر چهارده ساله چطور رفتار می‌کنند. این ویدیو غیر از جنگ با مردم معنا می‌دهد؟ حکومتی که بر سر کشته شدن یک دختر جوان دو سال پیش شاهد جنبشی ملی بود، ظاهرا عین خیالش نیست، هنوز هم درس نگرفته. هنوز به سیستم سرکوب، آزار و اعدام تداوم می‌دهد. علت چیست؟ این حرکات از روی اقتدار است؟ پاسخ مثبت به این پرسش بیراهه رفتن است.

اینجا حکومت سراسیمه و ترسو است. به سیستم عصبی حکومت فشار آمده. علت هم مشخص است پروژه تحمیل اسلامیزاسیون به عنوان ایده محوری حکومت دینی به جامعه ایرانی شکست خورده و این خانمهای چادری به عنوان نمادی از ایدئولوژی سیاه حاکم، خشم حکومت علیه از دست رفتن رویای پوشاندن رخت سیاه بر جامعه ایرانی را نمادین می‌کنند؛ برای همین است این خشم تاریخی از شکست اسلامیزاسیون را بر سر نفس چهارده ساله خالی می‌کنند.

جامعه ایرانی در قالب صدای اکثریت اعم از مذهبی و غیر مذهبی پیام خود را در مخالفت با حکومت دینی، سرکوب سبک زندگی متفاوت از سبک دلخواه حکومت رسانده و اگر مخالفت معدود زنان مقاوم در اول انقلاب پنجاه و هفت یک رود کوچک بود، امروز این مقاومت یک دریا شده و از این منظر است که زندگی روزانه به خاطر اراده حاکمیت بر تحمیل یکدستی، به میدان یک مبارزه متنوع تبدیل شده و حاکم که اینجا این خانمهای خشونت ورز سیاه پوش، نمادش هستند، خشمگین از تکثر نشر یافته در جامعه ای است که به جان و زبان اعلام کرده ما نه یکرنگ که رنگارنگیم ؛ حجاب اختیاری است و اختیار در پوشش تنها یکی از مصداق‌های شهروند آزاد است،چرا که شهروند آزاد و حاکم مطلقه دو پادشاهند که در یک اقلیم نگنجند؛ و حاکم خوب میداند جامعه ای که حق سبک زندگی آزادش را ستاند، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و مهر پایان بر حاکم مطلقه کثیرالاختیار را هم خواهد ستاند، پس حق بدهید به حجم وسیع ترس حاکم از میل شهروند به آزادی.

من در این عصبانیت ها نه اقتدار که استیصال می‌بینم و الا خود حاکم هم میداند، رنگ سیاه اسلامیزاسیون به عنوان تحمیل یکدستی ایدئولوژیک به جامعه ایرانی جواب نمی‌دهد و این نقطه کانونی آسیب به دستگاه عصبی حکومتی است که اقتدارش را نه در آزادی شهروندان که در آزار آنها تعریف کرده و هنوز به جای « ایران خانه همه ایرانیان»، « ایران اسلامی» ورد زبانش است.

#زن_زندگی_آزادی
#نفس_حاجی_شریف
https://t.me/modjtabanajafifrance/2348
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتار و شنیدار ۲
در نفی همه دشمنان مشروطیت

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
ترور نمادین، پیامهای چندگانه

مجتبی نجفی


ترور اسماعیل هنیه در تهران پیام چندجانبه داشت:
قلب تهران، ناامن ترین است.
به پیروزی ترامپ در صورت واکنش گسترده جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد و فضای جنگی می‌تواند کار « کاملا هریس» دموکرات را دشوار کند.

هر گونه توافق هسته ای برای رفع تحریم را دشوارتر می‌کند چون هدف نتانیاهو، کشاندن جمهوری اسلامی به جنگ و فرار از مذاکرات برای دستیابی به راه حل توافق آزادی گروگان ها در غزه است.

پیام های دولت نتانیاهو که با تشدید فضای جنگی می‌تواند مخالفان گسترده داخلی خود را عقب بزند، چند گانه است و شرایط بغرنج و پیچیده شده. از سویی جمهوری اسلامی در انتظار نتایج انتخابات آمریکاست و به جنگ فراگیر علاقه ندارد و از طرفی هم خود و هم نیروهای نیابتی اش از یمن تا لبنان و عراق زیر ضرب اند و از طرف دیگر حامیان حزب اللهی اش عطش ترقه بازی و جنگ دارند و به خصوص اینکه عملیات « وعده صادق»، موشک باران و پهپاد باران چند ماه پیش، بازدارندگی لازم را نداشته و اسراییل در قلب تهران با ترور میهمان ویژه، دستگاه امنیتی کشور را تحقیر کرده.

در این اوضاع خطرناک، پیام نمادین اسراییل صادر شده مبنی بر اینکه هیچ مقامی مصونیت ندارد و اگر هم ترور نمی‌کنند دلایل دیگری دارد و مسبب حفر این ناامنی خود جمهوری اسلامی است که کیان کشور را هدف قرار داده.

بارها هشدار داده شده بود ساختار امنیتی ایران تحت نفوذ است. به صورت سیستماتیک، فعالان مدنی را آزار می‌دهند اما خیابانهای تهران، جولان خشونت و ترور شده. باورش برای شما سخت است همین صفحه ایستاگرامی و کانال تلگرامی اینجانب و همین مطالب، یک نهاد امنیتی و یک شعبه قضایی را به خودش مشغول کرده و آنها واژگان اصلی این صفحه: « مقاومت مدنی»، «تکثر»، ایران متحد متکثر، صلح و توسعه و دموکراسی را تحت اتهام تحریک به « قتل و کشتار » پرونده سازی می‌کنند اما همزمان خود از سیاست اعدام،حبس،حصر و کشتن معترضان و بازداشت کنش‌گران دست بر نمی‌دارند. این مشتی از خروار است و نشانه ای بر اینکه تمرکز نهادهای امنیتی بر شهروندآزاری و پرونده سازی برای دموکراسیخواهان است و میدان ترور گسترده شده و نفوذی ها، پیشانی بر مهر بسته و تسبیح به دست، مرگ بر این و بر آن می‌فرستند و با سیاست سرکوب، کشور را تهی از دلسوزان می‌کنند و زندانها را پر از دغدغه مندان فقر و فساد و تبعیض.

مام میهن در خطر است چرا که مسأله این است نفوذ به خودی خود اصالت ندارد، بر بستر جهل می‌روید، در دستگاه قضا وابسته به نهاد قدرت، در ساختار استبدادی و در فرهنگ ریا که از ویژگی های مهم حکومت دینی است.
https://t.center/modjtabanajafifrance
در دفاع از رادیکالیسم در عرصه عمومی

مجتبی نجفی

«شروین» خواننده جنبش « زن،زندگی،آزادی» را برای اجرای حکم زندانش فرا خوانده اند. در همان روزهایی که رییس جمهور جدید از « وفاق ملی» می گوید، باقی ارکان حکومت برای ارسال این پیام که نه از « وفاق» خبری است و نه از « ملی» بودن از هیچ تلاشی دست نمی‌کشند. « وفاق ملی» اتحاد جناحهای سیاسی نیست، « ملی بودن» در گفتمان شهروندی معنا می یابد و فرآیندی  است که از پایین به بالا شکل می‌گیرد و مسیر آن مشخص است: حکومت حقوق شهروندی را به مردم ایران واگذار کند.

نه ذهنی نه عینی، حکومت فعلی، آمادگی چنین سیاستی را ندارد در نتیجه صحبت از «وفاق ملی» آرزواندیشانه است چرا که جناحهای سیاسی حاکم،نمایندگی بخش مهمی از مردم را ندارند و حتی دولت منتخب با رای حداقلی با کارشکنی های زیادی هم مواجه خواهد شد.

صورت مسأله مشخص است: اکثریتی زخم خورده که آهنگ شروین از میان حسرت ها و رنج ها و آرزوهای همین مردم بلند شد و « شروین» را نه فاندهای دولتی، « شروین» کرد و نه جایزه های آنچنانی. او را رنج همین زخم خورده ها « شروین» کرد، چرا که او از یک اتاق کوچک نه با بودجه ای نه حمایتی از دل همین حسرت‌ها و آرزوهای شهروندان تحقیر شده، زبان ملی و جهانی «زن، زندگی،آزادی» شد.

معنای «رادیکالیسم » را فحاشان و اوباش مجازی به گند کشیده اند، از این واژه باید اعاده حیثیت کرد چرا که « رادیکالیسم» نه هپروتی بودن در عالم سیاست است، نه بددهنی و وراجی. رادیکالیسم صورت بندی و گفتمان سازی از  همین رنج ها و آرزوهای ملی ماست که مانیفست گونه در آهنگ « برای» رویت پذیر شدند و نمایش یک ملت همبسته و متکثر ‌شدند که زندگی انسانی را با دفاع از حقوق کودکان مهاجر و محیط زیست و حیوانات می خواهد.

محافظت از این رادیکالیسم در شرایط فاندی باندی و وابسته  بودن بخشی از اپوزیسیون ایرانی، میل های وسیع به ارتجاع گذشته به بهانه ارتجاع فعلی، و تعریف تقلیل گرایانه از حل  مسایل کلان کشور در مسأله انتخابات، یک وظیفه راهبردی است.

رادیکالیسم، تند حرف زدن و فحش دادن نیست، بلکه محافظت و تقویت گفتمانهایی است که مای متکثر ایرانی را در عین گوناگونی، برای حل مسایل ملی همبسته کند. این رادیکالیسم در حوزه قدرت جایی ندارد چرا که نماینده ای در میان جناحهای سیاسی فعلی ندارد اما در عرصه عمومی می‌تواند قویتر شود.

محبوس کردن « شروین» انتقام از آواز ماندگار همین رادیکالیسم است که زندگی را به شادی و آزادی و علیه دیکتاتوری با خواست های انسانی در  زمین ایرانی پیوند می‌دهد. در نتیجه این گفتمان باز هم هزینه خواهند داد.

https://t.me/modjtabanajafifrance/2344
اثر هنری زیبا هم از خانم شبنم ادیبان.
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتار و شنیدار ۱
تصاحب فضاهای مردسالارانه

@paarandiran
https://instagram.com/paarandiran
Forwarded from پارَند - Paarand
#جامعه_مدنی_پیشرو ۱
اهمیت آموزش و پرورش از نگاه توران میرهادی
من در حدود سال های ۱۳۳۲، ۳۳ در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که ریشه این فساد و اشتباه رفتن، در آموزش و پرورش است. به این نتیجه رسیدم که تمام تلاشم را متوجه آموزش و پرورش بکنم. همیشه سعی کرده ام تلاش کنم تا آموزش و پرورش، برده بار نیاورد و انسان بار بیاورد. ما در مدرسه فرهاد همیشه در این تلاش بودیم که بچه ها بتوانند خودشان باشند، فکر کنند و بیندیشند.
ما مدرسه فرهاد را دادیم دست بچه ها. آن ها قوانین مدرسه را نوشتند و مدرسه را اداره می کردند و ما در کنارشان قرار گرفتیم. شما می توانید تصور کنید که کتک کاری و رقابت از مدرسه حذف شد و بچه ها همیار شدند. به کمک هم رفتند، نمره از مدرسه حذف شد، کسی دنبال گرفتن نمره بیست نبود. هر ماه برای ارزیابی میزان پیشرفت بچه ها، پرسشی مطرح می شد و بچه ها جواب می دادند.
ما می نشستیم به تحلیل کردن و نتیجه می گرفتیم که بچه ها این مطالب را کامل فهمیده اند، آن مطالب را نفهمیده اند. به این ترتیب معلم ها هر ماه تحلیل می کردند و بین بچه ها هم در یادگیری کارگروهی وجود داشت. بچه های قوی تر به بچه های ضعیف تر کمک می کردند. مدرسه بی شاگرد اول، بی نمره و بدون بیست بود. برای تشویق هم گاهی بچه ها را به گردش دسته جمعی می بردیم.

منبع: وبسایت کتابناک تحت عنوان(توران میرهادی: آموزش و پرورش باید انسان بپروراند!)

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://t.me/paarandiran/118
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا به رسمیت شناختن تکثر درونی در یک جنبش مدنی مهم است؟
چرا جنبش ها به صورت کلی حامل یک تکثر و وحدت به صورت توامان هستند؟
در این ویدئو به این موضوع پرداخته‌ایم.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran
میدان سیاست، استادیومی نیست

مجتبی نجفی

شگفتا، علی کریمی مخالفان و منتقدان پهلوی را یا ذینفعان جمهوری اسلامی‌ یا از بانیان جمهوری اسلامی دانسته. مخالفان پهلوی همه علیه السلام نیستند، اما طیف گسترده و متنوع اند با انگیزه های متفاوت از نسل‌های متفاوت، بسیاری از آنها نه انقلاب پنجاه و هفت را دیده اند نه نظام شاهی را.

علی کریمی یک تیپ است نه یک شخص،نماینده آنانکه ذهن محدود و بسته ای دارند و عاری از هر گونه مطالعات عمیق و متوجه نیستند دوران « یا این یا آن» « با ما یا بر ما» گذشته.

ما در جهان متکثری زندگی می‌کنیم و سوژه هایی شده ایم گوناگون و مسأله اصلی با جمهوری اسلامی همین نفی گوناگونی ماست و برای من به عنوان یکی از منتقدان همیشگی کریمی که به خاطر یک انتقاد دلسوزانه و توصیه به خواندن و استفاده از مشاوران زبده در ابتدای جنبش زن،زندگی، آزادی از سوی ایشان در اینستاگرام بلاک شدم، این سخنان علی کریمی عجیب نیستند چرا که او را امروز اگر چه در لباس مخالف جمهوری اسلامی می‌بینم اما در مقام یک قربانی هم می بینم، قربانی نظام استبداد که آموزش دموکراسی، شناسایی « دیگری»، واقعیت تکثر،روش برخورد علمی با مسایل را از همان دوران مدرسه نهادینه نکرد و همه عمرش را بر سرکوب و تحریم و محدودیت گذاشت و میوه آن میشود علی کریمی که در آستانه پنجاه سالگی هنوز به این درک نرسیده قرار نیست همه مخالفان جمهوری اسلامی یکسان بیاندیشند، درک مشترک تاریخی داشته باشند و قرار نیست هر کس با عقیده شماره هشت جادوگر در میدان فوتبال و ناشی در عرصه سیاست همراه نباشد، ذینفع جمهوری اسلامی باشد و گر نه اندکی تامل در همین ترکیب زندانیان و شعارها او را به این گزاره می‌رساند، زندانهای جمهوری اسلامی پر از کسانی است که می‌گفتند و می‌گویند ما نه ایران شاهان و نه شیخان نه تاج و آیت الله که ایران شهروندان می‌خواهیم چرا که خسته شده ایم از نشان های بزرگ، از ابرانسان عظیم الجثه با تمثال‌های بزرگ، از نمایندگان خدا بر روی زمین و آنانکه فره ایزدی در روحشان دمیده شده.

اتفاقا ما همین زندگی نرمال را می‌خواهیم به دور از شلاق تحقیر، با به رسمیت شناختن مان به عنوان شهروند، همین انسانهای خرد معمولی اما صاحب این خاک. پس اگر بازار اتهام زنی مد شده خوب است که شما را هم به ذینفع بودن جمهوری اسلامی متهم کنیم؟ با ترویج گفتمانی که نه رو به آینده که در نوستالژی ارتجاعی گذشته ریشه دارد و نه دنبال « شناسایی» شهروند صاحب کرامت که به دنبال ابرانسان، شاه شاهان عظیم الجثه باشد.

علی کریمی در محاسبات سلبریتی گری اش اشتباه کرده، سلبریتی تا زمانی که از حقوق شهروندی ایرانیان در برابر ظلم سیستم دفاع کندو فراتر از موقعیت های شغلی، وظایف شهروندی اش را ادا کند، مورد تحسین است اما اگر بخواهد به بازتولید مناسبات استبدادی کمک کند حالا چه در لباس حمایت از نظام یا مخالفت با نظام، مخالفان میلیونی خواهد داشت. کریمی به جای اینکه عرصه سیاسی را « تاج و پرسپولیسی» ببیند، می‌توانست با مواضع سنجیده، با مخرج مشترک های حساب شده، با واژگان تمیز محور همبستگی بین طیف وسیع مخالفان  شود اما شده است کانون اختلاف و ظاهرا برای او فرقی ندارد کجا زندگی کند، هیچ تلاشی برای تعمق و تامل و مشاهده کردن و خواندن صورت نمی دهد. این را کریمی باید یاد بگیرد: میدان سیاست، میدان ظرایف کاری است، انتخاب واژگان مناسب است، قدرت زبان ارتباط میخواهد، فضای استادیومی و « روبرو آماده باش» نیست.

#علی_کریمی
#زن_زندگی_آزادی
https://t.center/modjtabanajafifrance
Forwarded from افشین جعفرزاده(کانال)🤍💚 (Afshin Jafarzadeh)
امروز یادمان قیام ملی مردم ایران ، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ است.
قیامی که با استعفای دکتر مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ آغاز شد.دلیل این استعفا کارشکنی های برخی بود که دولت ملی را بر نمی تافتند.مصدق به دلیل اعتقاد به روح مشروطیت و باورعمیق به حاکمیت ملت ، براساس متمم قانون اساسی  و تاسی به  موازین در یک کشور مشروطه معتقد بود برای ساماندهی امور لازم است وزارت جنگ زیر نظر نخست وزیر باشد و این پیشنهاد مورد موافقت شاه قرار نگرفت و مصدق چاره را دراستعفا دید.
او استدلال مینمود که طبق قانون اساسی، وزیران در برابر مجلس شورای ملی مسوولیت مشترک دارند و تعیین وزیر جنگ هم باید بر عهده او (نخست‌وزیر) باشد نه شاه، تا نخست‌وزیر بتواند مستقیماً بر اعمال وزیر جنگ نظارت کند. پیش از آن نیز بارها نخست وزیرانی مسولیت وزارت جنگ را داشتند و خواست مصدق غیر عادی نبود.( سردار سپه  رضا خان در کل دوران نخست وزیری و فروغی و برخی دیگر)پس از این استعفا و رای تمایل برخی نمایندگان قوام با اکثریت ضعیفی نخست وزیر شد.اینجا بود که هیجان درجامعه سیاسی ایران درگیر در مساله ملی شدن نفت بالا گرفت.برخی نمایندگان‌ مجلس و پیروان نهضت ملی وفراکسیون جبهه ملی در اجتماعی خواستار اعاده دکتر مصدق شدند و در همان حال آیه الله کاشانی که در آن روزها پشتیبان دولت ملی بود در قالب یک فعال سیاسی _دینی در ماجرا دخالت موثری کرد وطی مصاحبه ها و صدور بیانیه ها بازگشت مصدق را خواستار و به سیستم سیاسی وقت اولتیماتوم داد
در کنار اینها احزاب و شخصیت های ملی مردم را به اعتراض همگانی دعوت کردند.قوام که مشخصا با معادلات سیاست وقت و تغییر برخی مولفه ها آشنا نشده بود اعلامیه تند هشدار آمیز خود را صادر کرد که به نوعی مهری بر پایان کارنامه سیاسی او بود:
ملت ایران! 
بدون اندک تردید و درنگ دعوت شاهنشاه متبوع و مخفم خود را به مقام ریاست دولت پذیرفته و با وجود کبر سن و نیاز به استراحت، این بار سنگین را بر دوش گرفتم.در مقابل سختی و آشفتگی اوضاع، در مذهب یک وطن خواه صمیمی، کفر بود که به ملاحظات شخصی شانه از خدمتگزاری خالی کند و با بی قیدی به پریشانی و سیه بختی مملکت نظاره نماید
  به مناسبات حسنه با عموم ممالک،خاصه با دول بزرگ دنیا اهمیت بسیار میدهم و رفتار خود را نسبت به آن ها مطابق با مقدرات بین الملل می نمایم ولکن به اتباع ایرانی اجازه نخواهم داد که به اتکاء اجانب، اغراض خود را بر دولت من تحمیل کنند 
هم وطنان به عدل و داد مانند نان و آب نیازمندند. باید قوه قضائیه مستقل باشد و واقعا از دو قوه مقننه و مجریه تفکیک و از زیر نفوذ آن ها آزاد شود
من شبی با وجدان آرام سر به بالین خواهم نهاد که در زندان های پایتخت و ولایات یک نفر بی گناه با ناله وآه به سر نبرد.من می خواهم تمام اهالی این کشور اعم از مامور دولت و صنعتگر و کارگر و برزگر و بازرگان، غنی و ثروتمند باشند.
به همان اندازه که از عوامفریبی در امور سیاسی بیزارم درمسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده اند، لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف به هدر داده‌اند
ملت ایران! 
به عموم اخطار می کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواحی حکومت فرا رسیده است.
کشتیبان را سیاستی دگر آمد
طهران- ۲۷ تیر ۱۳۳۱ 
رئیس الوزرا- قوام‌السلطنه
اعلامیه تند قوام چون جرقه ای بود بر باروت التهاب سپهرسیاسی ایران آن روزگار و اوج این التهاب قیام گسترده مردم و دانشجویان و شخصیت ها و احزاب سیاسی در روز سی تیر در تهران و برخی شهرهای ایران بود که به کشته شدن دهها تن و زخمی شدن بسیاری منجرشد.
قوام عرصه را سخت دید و مجبور به استعفا شد و مصدق پیروزمندانه بازگشت.قیام‌ملی ۳۰ تیر را می توان اوج همدلی نیروهای ملی و مذهبی و سیاسی در کل دوره جنبش ملی ایران آن سالها قلمداد کرد.افسوس که این همدلی دوام نیاورد و با تغییر روش برخی نیروهای همراه با نهضت ملی و دخالت برخی دولت های بیگانه( بریتانیا و امریکا) و خیانت و سهم خواهی برخی نیروهای داخلی در مرداد سال بعد، دولت ملی ساقط شد.
مصدق با رفتار خود در تیر ۱۳۳۱ نشان داد که هیچ حاکمیتی بالاتراز اراده ملت ایران نیست و او هیچ گاه از مشی اقتدار جمهور ملت عدول نخواهد کرد. از نگاه او تصمیم با ملت بود‌.رویه درخشان کنش گری سیاسی مصدق پس از بازگشت به قدرت پس از پیروزی قیام ملی،عملکرد آکنده از اخلاق او بود.او به تندروی های برخی چون مظفر بقایی و برخی دیگر که خواستار مصادره اموال و حتی اعدام قوام بودند توجهی نکرد.می دانیم بقایی در روزهای التهاب معاون خود را مخفیانه به دیدار قوام فرستاده بود و اینک ساز دیگری می زد! مصدق وصیت کرده بودپس از مرگ در کنار شهدای قیام سی تیر به خاک سپرده شود.وصیتی که تا امروزامکان عملی شدن نداشته است.

افشین جعفرزاده

۳۰ تیر۱۴۰۳
💚🤍❤️
پیام صریح یک تصویر: شکست حجاب اجباری

مجتبی نجفی

اینجا کرج است، روز عاشورا، بی حجاب ها هیات های مذهبی را هم تسخیر کرده اند. پیام این ویدیو خطاب به حکومت دینی ساده و صریح است: حجاب اجباری شکست خورده و تسلیم را بپذیرید. شکست، سرنوشت شماست چرا که فراموش کردید :« هر چه سخت است دود می‌شود و هوا می‌رود». و ببینید چقدر صف‌ها زیبا شده اند،هر جا تکثر باشد آنجا زیباست.

دیروز یک ارزشی از عزادار بی حجاب عصبانی شده که مثلا چرا حرمت متوفی را نگه نمی‌دارید. درود بر «مو». چه نشانه عجیبی، سیستم عصبی مستبد، اعوان و انصارش را به هم ریخته. یک جا دو جا هم نیست: همه جا حاضر است، از کافه تا مترو، از خیابان تا دشت، از جشنواره‌ها تا عزاداری ها. مو به مثابه نشانه از شکست حکومت دینی خبر می‌دهد، شکستی که نه با لایحه بی سروته حجاب قابل جبران است نه با خط و نشان های سردار سرکوب، رادان. آنها زمانی از ،به قول خودشان، بدحجابی ناله می‌کردند اما امروز در آرزویش هستند. آفرین. همینطور ادامه بدهید با همین موهای زیبا. نظام ارزشی حکومت دینی از درون مضمحل شده، در همین زندگی روزمره، با همین کنشهای عادی بر دیوارهای ایدیولوژیک نظام ترک افتاده چرا که نمی‌شود بر یک شهر رنگارنگ، رنگ سیاه پاشید.

فراموش نکنیم ما ملتی هستیم که ملیت مان نه از نژاد یا خون که ملاتش را فرهنگ ساخته. همین خشک مغزها را هم با همان قدرت فرهنگ حل می‌کنیم. آنها مجبورند به پذیرش و این اکسیر « مقاومت مدنی » است مثل ویروسی بدن مستبد را در نهایت از کار خواهد انداخت.

https://t.me/modjtabanajafifrance/2336
More