سلام عزیزدلِ مریم .
این روزها داریم به سه سالگیِ نبودنت نزدیک میشیم.
ماه دیگه، ۸ آذرماه.
تا وقتی زندهام و نفس میکشم، فراموشت نمیکنم.
تو رو، خاطراتمون، حسِ بودن توی خونهتون، بچگیم و خوابیدن پیشتون.
من دیگه اون دختر سابق نمیشم دایی بزرگه
🥲❤️.
راستشو بخوای این روزا خیلی بزرگ تر از اون چیزی شدم که انتظارش رو داشتم.
از وقتی تو رفتی خیلی چیزا فرق کرده مَرد.
دیگه چیزی به اسم خونه دایی هادی و خونهی زندایی، وجود نداره .
خیلی وقته آوا و آرشت رو ندیدیم :).
تو که رفتی، خیلی چیزا باهات رفت.
قرارمون این نبود،
تو بزرگترین حسرت رو به دلم گذاشتی:
« نبودت توی عروسیم ».
مریم کوچولو دیگه خانومِ خونهی خودش شده.
🩷بگذریم؛
دنیا خیلی فرق کرده، گاهی فکر میکنم خوبه که نیستی و نمیبینی.
امیدوارم اون دنیا برات خوب باشه دایی
لبات بخنده مثل همیشه.
🏷 دلم تنگه، کسی جز تو نمیفهمه،
که این دنیا برای من، بدون تو چه بیرحمه.. :)
یه سر بهم بزن لطفاً،
یه بغلمون نباشه؟
🫂طلبت.
#مریم_شفیعی #نامهایکهننویسیهممیخواند_دایی هادی.
۱۴۰۳/۰۸/۰۷
23:34