تنم میلرزه
هر عدد از شماره تماس
دست لرززه
تنفسی به هر شماره
شبنمی بر گردی چشم
گویی گرگی به نام عشق حمله ور بر اندامم
بغضی غم باد گلو می خاراند
قطع و دوباره شروع تا آخرین شماره
جرعتی به فشار کیبورد
چگونه است هر بار می ترسم
هر بار دستم می لرزد
چرا این گونه است
حتما روانی شدم
صدای بوق تلفن با همه صداها فرق دارد
کاش می شنیدم
فقط الو
گمان نکنم قلبم تحمل کند
اگر این گونه است
عاشق بمیرم که بهتر است
دوری از این عشق خلاف مذهب من است
تو بگو چگونه عاشقت بمیرم
قول داده بودی بی من نگذرد
خوب میدانم با خودت گفتی این نیز بگذرد
یادت بیار بهت گفتم
عاشقی من با همه دنیا فرق داره
من همون دیونه ام
که می تونه همه نوشته های درون چشات رو
ببخونه
میدونم برات گذشته
میدونم دیگه تنها نیستی
میدونم که دیگه اصلا برای من نیستی
اما می مونم میدونم این یعنی حال خوبم
میدونم هر بار قاب دیوار خونه تنهایی بهم می خنده
دوبار سراغم میاد خنده هات
دوباره لمس میکنم صدات رو
مهم همینه که برای تو گذشته اس و برای من همه امید فرداهام
میدونی هر بار به آینه نگاه می کنم
جشن میگیرم
عشق دوباره رو
باز میکنی موهاتو
میبافی دوباره
مثل جانی که ازم گرفتی
اما من دوباره به زیر و رو بافتم
مهر و محبتت رو به عشق
ازخودم فرار نمی کنم
عشق یه کلمه اس اما من
کلمه نیستم
بلکه ادمم
آدمی هستم که به لمس عشق تو زنده ام ...م.ن
#دلنوشته#استاد_منوچهر_افتخار_زاده🦋🦋🦋🦋🦋🦋#مهتاب